12 نتیجه برای پورفرضی
مارینا جستان مرنی، فرهاد پورفرضی، یاشار محرم زاد،
دوره 9، شماره 2 - ( تابستان 1388 )
چکیده
هدف: مقایسه تاثیر بالینی رژیم درمانی دو دارویی گلوکزآمین و کلروکین با رژیم تک دارویی گلوکزآمین در درمان بیماران مبتلا به استئوآرتریت زانو.
روش کار: در این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی سازی شده، 30 بیمار (گروه مداخله) با داروهای گلوکزآمین و کلروکین و 25 بیمار (گروه کنترل) تنها با داروی گلوکزآمین به مدت 12 هفته تحت درمان قرار گرفتند. از شاخص WOMAC (Western Ontario and McMaster Universities) جهت ارزیابی تاثیر درد بر عملکرد بیماران استفاده شد.
یافته ها: میانگین امتیاز شاخص WOMAC در گروه مداخله در بدو ورود (3/51)، هفته ششم (1/96) و هفته دوازدهم (1/84) بود. میانگین امتیاز شاخص WOMAC در گروه کنترل در بدو ورود (3/15)، هفته ششم (2/36) و در هفته دوازدهم (2/35) بود. در هفته دوازدهم میانگین امتیاز شاخص WOMAC در گروه مداخله بطور معناداری کمتر از گروه کنترل بود (p=0/02). در بیماران مونث زیر 65 سال با BMI مساوی یا کمتر از 30 تفاوت معناداری در مداخله میانگین شاخص WOMAC در هفته دوازدهم بین دو گروه وجود داشت (p<0/05).
نتیجه گیری: رژیم دو دارویی گلوکزآمین همراه با کلروکین پس از 12 هفته تأثیر بهتری نسبت به رژیم تک دارویی گلوکزآمین در کاهش درد و بهبود عملکرد مفصلی بیماران مبتلا به استئوآرتریت زانو بویژه در زنان با BMI کمتر از 30 و سن کمتر از 65 سال داشت.
مارینا جستان مرنی، فرهاد پورفرضی، رضا عبدلی،
دوره 10، شماره 3 - ( پاییز 1389 )
چکیده
زمینه و هدف: استئوآرتریت یکی از شایع ترین بیماریهای مفصلی ناتوان کننده و مزمن می باشد. روشهای درمانی مختلفی برای برطرف کردن علائم بیماری مخصوصا درد بیماران در استئوآرتریت مورد استفاده قرار می گیرد که میزان تاثیر و عوارض آنها با هم متفاوت است. این مطالعه با هدف مقایسه تاثیر بالینی رژیم درمانی دو دارویی گلوکزآمین و پردنیزولون با رژیم تک دارویی گلوکزآمین در درمان بیماران مبتلا به استئوآرتریت زانو انجام شد.
روش کار: در این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی سازی شده، 30 بیمار (گروه مداخله) با داروهای گلوکزآمین و پردنیزولون و 25 بیمار (گروه کنترل) تنها با داروی گلوکزآمین به مدت 12 هفته تحت درمان قرار گرفتند. از شاخص WOMAC ( Western Ontario and McMaster Universities ) جهت بررسی میزان درد و ناتوانی بیماران استفاده شد.
یافته ها: میانگین امتیاز شاخص WOMAC در گروه مداخله در بدو ورود (81/2)، هفته ششم (35/1) و هفته دوازدهم (49/1) بود. میانگین امتیاز شاخص WOMAC در گروه کنترل در بدو ورود (15/3)، هفته ششم (39/2) و در هفته دوازدهم (35/2) بود. در هفتههای ششم و دوازدهم میانگین امتیاز شاخص WOMAC در گروه مداخله بطور معنیداری کمتر از گروه کنترل بود (05/0 p < ). میزان پاسخ به درمان در هفته ششم و دوازدهم در بیماران با سن زیر 65 سال، شاخص توده بدنی ( BMI ) مساوی یا کمتر از 30 و جنس مونث تفاوت معنی داری در بین دو گروه مداخله و کنترل وجود داشت (05/0 p < ).
نتیجه گیری: رژیم دو دارویی گلوکزآمین همراه با پردنیزولون در مدت زمان 12 هفته تأثیر بهتری نسبت به رژیم تک دارویی گلوکزآمین در کاهش درد و بهبود عملکرد مفصلی بیماران مبتلا به استئوآرتریت زانو بویژه در زنان، بیماران با BMI کمتر از 30 و در افراد زیر 65 سال داشت.
حسن عدالتخواه، فرهاد پورفرضی، مونا اکبری قوچانی،
دوره 10، شماره 4 - ( زمستان 1389 )
چکیده
زمینه و هدف: آکنه ولگاریس ( Vulgaris (Acne التهاب مزمن واحدهای پیلوسباسه میباشد. انواع شدید میتواند منجر به بروز اسکارهای قابل توجه در پوست صورت و تنه و همچنین عوارض روانی شود. آنتی آندروژنها در درمان آکنه خانمها به عنوان یکی از درمانهای بسیار مناسب و موثر شناخته شده و علاوه بر آکنه، سایر مشکلات توام آندروژنیک را نیز درمان مینماید. مقاومت داروئی و عود حین درمان نیز در این داروها مطرح نمیباشد. هدف در این مطالعه مقایسه تاثیرات فلوتامید خوراکی و داکسی سایکلین در آکنه متوسط خانمها است.
روش کار: مطالعه حاضر، یک کارآزمائی بالینی تصادفی شده و ارزیابی کور میباشد. این مطالعه بر روی 62 نفر خانم مبتلا به آکنه متوسط صورت گرفت و بیماران به دو گروه مورد و شاهد تقسیم شدند. گروه مورد، روزانه 250 میلیگرم فلوتامید خوراکی و گروه شاهد، روزانه 100 میلیگرم داکسیسایکلین دریافت نمودند. علاوه بر آن هر دو گروه روزانه دو بار با کلیندامایسین موضعی 1% تحت درمان قرار گرفتند. طول دوره درمان 6 ماه بود. برای گروه مورد، قبل از شروع درمان و 2 ماه پس از درمان تستهای کبدی انجام گردید. ارزیابی بهبودی بیماران در انتهای هر 2 ماه در طول دوره درمان انجام شد و عوارض احتمالی داروها نیز ثبت گردید. برای تحیل دادهها از روشهای آماری توصیفی و همچنین آزمون تی و کای دو و نرم افزار آماری SPSS نسخه 16 استفاده شد. 05/0 p < به عنوان معنیدار در نظر گرفته شد.
یافته ها: میانگین سنی و انحراف معیار بیماران دو گروه 55/3 ± 27/19 سال بود. تفاوت میانگین سنی در دو گروه معنیدار نبود (64/0 < p ). کاهش ضایعات کومدونی در ناحیه صورت در گروه مورد بهتر بود (01/0 p < ). کاهش در میانگین شاخص شدت آکنه ( (Acne Severity Index در گروه مورد بیشتر از گروه شاهد بود و این اختلاف از نظر آماری معنیدار بود (002/0> p ). میانگین رضایتمندی بیمار از نتایج درمانی در گروه فلوتامید بیشتر از گروه داکسیسایکلین بود و این اختلاف از نظر آماری معنیدار بود (001/0> p ). تحمل داروها در هر دو گروه خوب بود و تستهای کبدی در در گروه مورد افزایش خفیف در آلکالین فسفاتاز را در 2 مورد نشان داد ولی نیاز به قطع دارو بوجود نیامد.
نتیجهگیری: فلوتامید خوراکی در دوز250 میلیگرم در روز در درمان آکنه مؤثرتر و بهتر از100 میلیگرم داکسیسایکلین در روز بود. بیماران در گروه مورد رضایتمندی بیشتری از درمان داشتند. عوارض داروئی در این مطالعه در هر دو گروه ناچیز بود با این وجود برای استفاده از فلوتامید در درمان آکنه به ملاحظات آزمایشگاهی مناسبی در طول درمان نیاز میباشد.
فرهاد پورفرضی، افسانه انتشاری مقدم، عباس یزدانبد، زهرا تذکری، اسماعیل فرزانه، مهرداد میرزارحیمی،
دوره 11، شماره 1 - ( بهار 1390 )
چکیده
زمینه و هدف: سندرم روده تحریکپذیر ( IBS ) Irritable Bowel Syndrome نوعی اختلال عملکردی رودهای است که شیوع بالائی در کلیه کشورهای دنیا و از جمله ایران دارد. با توجه به عدم وجود درمان مؤثر و مزمن بودن بیماری که معمولاً با تشویش و اضطراب بیماران و درمانده شدن پزشک معالج همراه است، پیدا کردن راه حل درمانی مؤثرتری که بتواند علائم بیماران از جمله درد شکم و تغییرات اجابت مزاج را کنترل نماید، ضروری به نظر میرسد. هدف این مطالعه بررسی اثرات ماست پروبیوتیک در کنترل علائم بیماری IBS میباشد.
روش کار: در یک کارآزمایی بالینی دوسوکور، 60 بیمار که بر اساس معیارهای RomeII با تشخیص IBS به درمانگاه گوارش مرکز آموزشی درمانی امام خمینی مراجعه کرده بودند، به طور تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شده و به مدت چهار هفته تحت درمان با ماست پروبیوتیک (31 بیمار) و ماست معمولی (29 بیمار) که توسط کارخانه کدبندی شده بود قرار گرفتند. قبل از شروع درمان، در آخر هفته دوم و چهارم درمان و نیز دو هفته بعد از اتمام درمان از نظر بهبود در علائم بررسی شدند و اطلاعات وارد پرسشنامه گردید و سپس دادهها با استفاده ازآزمونهای تی مستقل و کای دو توسط نرم افزار SPSS نسخه 17 تجزیه و تحلیل شد. نتایج دو گروه مداخله و کنترل با یکدیگر مقایسه شدند.
یافته ها: یافتهها نشان داد 36 نفر (60%) از بیماران زن و 24 نفر (40%) مرد بودند. میانگین سنی افراد شرکت کننده 9±1/34 سال بود و دو گروه مداخله و کنترل تفاوت آماری معنیدار نداشتند. از نظر مدت، زمان شروع بیماری در دو گروه تقریباً مشابه بود. میانگین زمانی شروع علائم در گروه مداخله 1/5±7/5 و در گروه کنترل 9/4±5/6 سال بود. بعد از مداخله علائم بالینی در دو گروه مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که در گروه مداخله شدت درد و نفخ کاهش یافته است که این کاهش از نظر آماری معنیدار بود (05/0 > p )، لیکن مصرف ماست پروبیوتیک تأثیری در علائم بالینی از جمله سوزش سردل، تهوع، دفعات اجابت مزاج و قوام مدفوع نداشت (05/0 < p ).
نتیجه گیری: افزودن ماست پروبیوتیک به رژیم غذایی بیماران میتواند در بهبودی علایم IBS خصوصا درد و نفخ شکم موثر واقع گردد. با در نظر گرفتن شیوع بالای IBS و نبود درمانهای موثر، ارائه روش درمانی که حتی باعث بهبودی جزئی در علایم بیماری شود، دستاورد مهمی محسوب میشود.
عدالت حسینیان، فرهاد پورفرضی، نسرین سپه وند، شهرام حبیب زاده، بهزاد باباپور، حسین دوستکامی، نسرین فولادی، مهری سیدجوادی،
دوره 12، شماره 1 - ( بهار 1391 )
چکیده
زمینه و هدف: انفارکتوس میوکارد یکی از شایع ترین علل مرگ در جهان است، که درمان در ساعتهای اولیه و با استفاده از داروهای ترومبولیتیک نقش به سزایی در کاهش مرگ و میر آن دارد. استرپتوکیناز به دلیل ارزان و در دسترس بودن پرمصرفترین داروی ترومبولیتیک در ایران است. کاربرد این دارو دارای زمان طلایی است زیرا در ساعت اول حداکثر فایده را دارد. در صورت تجویز آن پس از 3 ساعت از زمان شروع بیماری، از اثرات آن کاسته شده و پس از 12 ساعت تقریباً بی اثر خواهد بود. این مطالعه بیماران مبتلا به انفارکتوس حاد میوکارد کاندید دریافت استرپتوکیناز را از نظرفاصله زمان شروع علائم تا دریافت دارو مورد بررسی قرار داده است.
روش کار: مطالعه به صورت مقطعی در بیماران مراجعه کننده به اورژانس بیمارستان امام خمینی اردبیل با تشخیص STEMI انجام پذیرفت و150 نفر از مبتلایانی که با تشخیص کاردیولوژیست تحت درمان با استرپتوکیناز قرار گرفتند مطالعه شدند. اطلاعات مربوط به سن، جنس، تحصیلات، زمان شروع علائم، زمان مراجعه به بیمارستان، زمان دریافت استرپتوکیناز، سابقه بیماری قلبی پیشین، کنترااندیکاسیون ها و عوارض استرپتوکیناز اخذ گردید ومورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: یک صد وپنجاه بیمار بررسی شدندکه 111 نفر(74%) مرد و 39 نفر (26%) زن بودند. میانگین فاصله زمانی شروع علائم تا دریافت استرپتوکیناز، 8 ساعت و 27 دقیقه و و انحراف معیار آن 8 ساعت و 18 دقیقه بود. تنها 45 نفر (41%) از افراد واجد شرایط درمان با استرپتوکیناز این دارو را در زمان ایده آل کمتر از 3 ساعت از بروز علائم دریافت نمودند. اصلی ترین عامل تاخیر در شروع درمان، تاخیر در تصمیم گیری و تحمل درد توسط بیمار با تعداد 56 (61%) تعیین گردید. پس از آن دوری مسافت با (20 بیمار22%)، تأخیر در انتقال به سی سی یو، با 12 بیمار (13%) و عدم تشخیص سریع پزشک با 4 بیمار (043%) قرار داشتند. جنس مرد و سکونت در داخل شهر با شروع سریع تر درمان همراه بودند ولی سطح تحصیلات، سن و سابقه MI قبلی رابطه ای با زمان شروع درمان نداشتند.
نتیجه گیری: در مطالعه حاضر اکثریت بیماران مبتلا، داروی استرپتوکیناز را در فاصله زمانی طولانی تر از 3 ساعت از شروع علایم دریافت نموده اند .با توجه به عواملی که در این مطالعه با تاخیر مرتبط بوده اند ارائه آموزش های لازم به بیماران دچار بیماری ایسکیمیک قلب مثل بالا بردن اطلاعات بیماران در مورد نقش زمان در بهبود پیش آگهی بیماری و همچنین افزایش دسترسی به مراکز درمان بیماری های قلبی برای ساکنین حومه شهر می تواند به عنوان راهکارهایی برای حفظ محدودیت زمانی تجویز داروی مذکور پیشنهاد شود.
نسرین فولادی، حسین علیمحمدی اصل، فیروز امانی، فرهاد پورفرضی، نسرین همایونفر، منصوره کریم اللهی، حجت اله صفیر، عدالت حسینیان،
دوره 12، شماره 1 - ( بهار 1391 )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری های عروق کرونر، علت اصلی مرگ و میر در کشورهای صنعتی و در حال توسعه می باشند. دخالت عوامل عفونی از جمله هلیکوباکتر پیلوری به عنوان یک عامل خطر برای سندرم حاد کرونری مطرح می باشد. این مطالعه به منظور بررسی ارتباط بین عفونت هلیکوباکتر پیلوری با سندرم حاد کرونر طراحی و اجرا گردید. روش کار: مطالعه مورد-شاهدی بر روی 300 مورد بیمار با سندرم حاد کرونر و 300 شاهد در مراکز آموزشی درمانی امام خمینی، فاطمی و علوی شهر اردبیل در سال 1388 انجام گرفت. از افراد مبتلا به انفارکتوس حادمیوکارد وآنژین صدری ناپایدار (گروه مورد) و افراد بستری در بخش های ارتوپدی، جراحی و ارولوژی که سابقه بیماری قلبی نداشتند (گروه شاهد) نمونه خون گرفته شد و پس از جدا نمودن سرم، آنتی بادی هلیکوباکترپیلوری به روش الیزا در دو گروه اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی، آزمون های آماری t و کای دو در نرم افزار spss تحت آنالیز قرار گرفت. یافته ها: بررسی یافته ها نشان داد که 79 نفر (3/26%) از گروه شاهد و 122 نفر (66/40%) از گروه مورد دارای IgG مثبت بودند و اختلاف بین گروه ها معنی دار بود ( 05/0 > p ) بررسی عوامل خطرزای بیماری های قلبی عروقی تائید شده در افراد گروه مورد و شاهد نشان داد که در افراد IgG مثبت عوامل خطرزای قلبی عروقی نسبت به موارد منفی و مشکوک IgG بیشتر بود ولی مقایسه عوامل خطرزا بین دو گروه مورد و شاهد به غیر از یک مورد تفاوت معناداری را بین دو گروه نشان نداد ولی مقایسه پرفشاری خون و سابقه بیماری قلبی بین افراد با سرولوژی مثبت در دو گروه مورد و شاهد تفاوت آماری معنی داری داشت ( 05/0 > p ). نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان می دهد که احتمالا عفونت با هلیکوباکترپیلوری در بروز سندرم حاد کرونر دخیل می باشد لذا مطالعات تکمیلی بیشتری جهت اثبات ارتباط سندرم حاد کرونر و عفونت هلیکوباکتر پیلوری پیشنهاد می شود.
منوچهر براک، فرهاد پورفرضی، شیما جیرودی، گیتی رحیمی، یاسمین پهلوان،
دوره 12، شماره 5 - ( ویژه نامه پایان نامه ها 1391 )
چکیده
زمینه و هدف: بیمارستان از محیطهای با خطر بالا در رابطه با ایجاد عفونت است. بالا بودن خطر عفونتهای بیمارستانی صرفنظر از مشکلات هزینه، مهمترین دلایل واهمه بیماران در مراجعه به مراکز درمانی است. عفونت بیمارستانی بعد از پذیرش بیماران در بیمارستان رخ میدهد. این عفونت معمولاً با مرگ و میر و ناخوشی قابل توجه همراه است. بنابراین، این مطالعه جهت تعیین شیوع عفونتهای بیمارستانی و علل احتمالی مرتبط با آن در بیمارستان بوعلی اردبیل در سال 1389 انجام شده است.
روش کار: این مطالعه، یک مطالعه مقطعی است که با جمع آوری اطلاعات از طریق معاینات بالینی، تستهای آزمایشگاهی و پر کردن فرمهای بیماران با عفونت بیمارستانی در بیمارستان بوعلی اردبیل از سال 1389 تا 1390 انجام شده است. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و به صورت فراوانی و درصد بیان شده است.
یافته ها: از کل 3254 بیمار، 42 مورد (3/1%) با عفونت بیمارستانی شناسایی شد. 6/47% مذکر و 4/52% مؤنث بودند. این عفونت در بیماران با سنین بین 1 ماه تا 1 سال با 8/23% شایعتر بود. سپسیس (3/33%)، پنومونی و عفونت خون (8/23%) و عفونت دستگاه ادراری (19%) به ترتیب شایعترین عفونتها بودند. میانگین طول مدت بستری در بیمارستان 86/26 روز بود. کلبسیلا شایعترین پاتوژن (8/23%) گزارش شده بود. فراوانی عفونت در NICU (1/38%) بیشتر بود.
نتیجه گیری: در این مطالعه فراوانی عفونت بیمارستانی کمتر از سایر مطالعات بود. توزیع عفونت با سن، بخش و طول مدت بستری در بیمارستان رابطه داشت.
فرهاد پورفرضی، عباس یزدانبد، رضا دانشور، سیدحسین صابری،
دوره 12، شماره 5 - ( ویژه نامه پایان نامه ها 1391 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان کولورکتال سومین بدخیمی شایع در جهان محسوب میشود. امروزه ارتباط نزدیکی بین سرطان کولورکتال و بعضی عادات فردی نظیر شیوه زندگی و رفتارهای تغذیه ای نشان داده شده است. از این رو هدف از مطالعه حاضر بررسی و شناسایی عوامل مؤثر در بروز سرطان کولورکتال میباشد.
روش کار: این مطالعه از نوع مورد شاهدی است و بیماران مبتلا به کانسر کولورکتال که در مرکز ثبت سرطان اردبیل، ثبت شده بودند، به همراه گروه شاهدی که برای آنها انتخاب گردید، جمعیت مورد مطالعه را تشکیل میدادند. پرسشنامه حاوی سوالاتی در مورد سن، جنس، مصرف سیگار و الکل، عادات غذایی، سابقه مصرف دارو ها و سرطان در فامیل مورد استفاده قرار گرفت. همزمان میزان سطح سرمی IgG و IgM علیه هلیکوباکتر پیلوری بررسی شد. اطلاعات بدست آمده وارد SPSS v16 گشته و مورد آنالیز قرار گرفت.
یافته ها: در این مطالعه 160 نفر شرکت کردند که 80 نفر آن ها در گروه مورد و 80 نفر دیگر در گروه شاهد بودند. 43 نفر (8/53%) مرد و 37 نفر (2/46درصد) زن بودند. در گروه مورد 45% افراد سن 61 تا 80 سال و در گروه شاهد 45 % سن بین 41 تا 60 سال داشتند. در گروه شاهد 7/3 درصد با BMI کمتراز 19، 45 درصد بین 9/24-19، 8/38 درصد بین 9/29-25 و 5/12درصد BMI بالای30 داشتند، که این ارقام در گروه مورد به ترتیب 5/2، 5/32، 2/46 و 8/18 درصد بود. در این پژوهش میان دو گروه مورد مطالعه از نظر مصرف سیگار ( 026/0 =p)، شغل( 031/0 =p )، سابقه مصرف ضد التهاب های غیر استروئیدی ( 003/0 =p ) سابقه فامیلی مثبت ( 001/0 =p)، مصرف کربوهیدرات ( 001/0 >p) و سبزیجات ( 001/0 >p) و همچنین IgG مثبت سرم علیه هلیکوباکتر پیلوری ( 029/0 =p) تفاوت معنی داری مشاهده شد.
نتیجه گیری: ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺣﺎﺻﻞ از اﯾﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ وﺟﻮد اثرات محافظتی مصرف سبزی و میوه بر روی ابتلا به کانسر کولورکتال و راﺑﻄـﻪ ﺑـﯿﻦ افزایش مصرف کربوهیدرات و همچنین سابقه مصرف سیگار، سابقه فامیلی مثبت و نیز IgG مثبت سرم ﺑﺎ ﺳﺮﻃﺎن ﮐﻮﻟﻮرﮐﺘﺎل اﺳﺖ.
بهزاد باباپور، فرهاد پورفرضی، مهدی صمدزاده، علیرضا محمدزاده، الهام عتیقی، بیتا شهباززادگان،
دوره 13، شماره 3 - ( پاییز 1392 )
چکیده
زمینه و هدف: پرفشاری خون یکی از مهمترین و شایعترین مشکلات بهداشتی در اکثر جوامع میباشد که اغلب بدون علامت بوده و به آسانی قابل ردیابی و کنترل است. درمانهای دارویی متنوعی برای پرفشاری خون وجود دارند. دیورتیکها، مهارکننده های گیرندههای بتا، مهارکنندههای کانالهای کلسیم، مهار کنندههای آنزیم مبدل آنژیوتانسین، آنتاگونیستهای گیرنده آنژیوتانسین، مهارکنندههای گیرنده آلفا و گشادکنندههای شریانی از آن جملهاند. این مطالعه جهت بررسی مقایسهای تعدادی از این داروها جهت کمک به انتخاب بهترین استراتژی جهت درمان انجام شد.
روش کار: این مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی به روش دو سوکور بود. 150 بیمار مبتلا به پرفشاری خون که تحت درمان دارویی نبوده، کنتراندیکاسیون برای مصرف هیدروکلروتیازید، انالاپریل و آتنولول نداشتند، به صورت تصادفی در سه گروه قرار گرفته و تحت درمان با سه داروی فوق قرار گرفتند. گروه اول آتنولول 50 میلی گرم روزانه یک عدد، گروه دوم هیدروکلروتیازید 50 میلی گرم روزانه یک عدد و گروه سوم انالاپریل 5 میلی گرم هر 12 ساعت یک عدد دریافت کردند. پس از 3 هفته فشار خون آنها مجدداً اندازهگیری شد و نتایج مورد تجزیه و تحلیل و مقایسه قرار گرفت.
یافته ها: آتنولول 7/6±7/26 میلی متر جیوه(%1/16) فشارخون سیستولیک و 2/1±3/10 میلی متر جیوه (%4/10) فشارخون دیاستولیک و 4/6±1/16 میلی متر جیوه(%1/13) میانگین فشارخون شریانی را کاهش داد. انالاپریل باعث 8/8±6/30 میلی متر جیوه(%4/17) کاهش در فشارخون سیستولیک، 4/4±5/11 میلی متر جیوه(4/11%) کاهش در فشار خون دیاستولیک و 0/7±9/17 میلی متر جیوه (%2/14) کاهش در میانگین فشارخون شریانی شد. هیدروکلروتیازید نیز 8/5±1/25 میلی متر جیوه(%6/14) فشارخون سیستولیک، 3/2±2/9 میلی متر جیوه(%3/9) فشارخون دیاستولیک و 4/6±5/14 میلی متر جیوه (%8/11)میانگین فشارخون شریانی را کاهش داد.
نتیجهگیری: با وجود توصیه روزافزون بر استفاده از هیدروکلروتیازید در درمان فشار خون به نظر میرسد استفاده تنها از این گروه دارویی تأثیر کمتری در مقایسه با گروههای دیگر دارد و شاید اضافه کردن این رده دارویی به داروهای دیگر و درمان ترکیبی مناسبتر از درمان تک دارویی با این گروه باشد.
حسین دوستکامی، عدالت حسینیان، عفت مظاهری، ناصر اصلان آبادی، صمد غفاری، بهرام سهرابی، ایرج محمدزاده، فرهاد پورفرضی، ناصر مویدنیا،
دوره 13، شماره 3 - ( پاییز 1392 )
چکیده
زمینه و هدف: ضایعات محل دو شاخه شدن عروق کرونر از ضایعات مهم و پیچیده باانواع متفاوت استراتژیهای درمانی هستند. در این مطالعه بیماران مبتلا به ضایعات دو شاخه تحت درمان قرار گرفتند و پیامدهای بالینی طی دوره نه ماهه مورد پیگیری قرار گرفت.
روش کار: در این مطالعه توصیفی- تحلیلی که از دی ماه 1386 تا اسفند 87 در مرکز آموزشی درمانی شهید مدنی تبریز انجام شد، 96 بیمار (83 نفر مرد و 13 نفر زن) مورد مطالعه قرار گرفتند .بیماران بر اساس استفاده از یک یا دو استنت و همچنین استفاده از استنت دارویی و غیر دارویی در دو گروه قرار گرفتند و بعد از آنژیو پلاستی تشخیصی در صورت وجود ضایعات دو شاخه بر اساس تقسیم بندی مدینا بر حسب نوع ضایعه آنژیو پلاستی انجام گرفت. در صورت وجود درد، تغییرات الکتروکاردیوگرام و اندیکاسیون آنژیوگرافی اقدام تشخیصی مناسب طی مدت زمان پیگیری انجام گردید. پیامدهای بالینی شامل حوادث حاد عروق کرونری ثبت شد ند و تجزیه و تحلیل آماری با استفاده ازSPSS-16 انجام شد. جهت مقایسه ارتباط متغیر ها از آزمونهای کای دو، فیشر وT test استفاده گردید.
یافته ها: 5/86% بیماران مرد و 5/13% زن بودند. متوسط سن بیماران 9/9 ±56 سال، شایعترین عامل خطر هیپرتانسیون (7/47%) و شایعترین شکایت در هنگام مراجعه آنژین پایدار (2/55%) بود. 26٪ سابقه MI و 2/7٪ PCI و 2/5٪ سابقه CABG داشتند. در 5/65٪ بیماران شایعترین محل ضایعه محل دو شاخه شدن شریان قدامی نزولی چپ بود. در 4/10٪ شایعترین عارضه خونریزی خفیف از محل آنژیوگرافی بود و 2/5% بیماران هماتوم ملایم داشتند. از نظر وجود شرح حال سکته قلبی و مراجعه با آنژین پایدار و صعود قطعه ST در الکتروکاردیوگرام بین دو گروه، دارای یک و دو استنت، تفاوت معنی دار موجود بود (03/0=p). همچنین از نظر وجودگرفتاری و طول ضایعه در شاخه فرعی انجامKissing balloon بعد از تعبیه دو استنت تفاوت معنیداری بین این دو گروه نشان داد. در بین دو گروه دارای استنت دارویی و استنت غیر دارویی، زمان پروسیجر، دوز رادیاسیون و زمان فلوروسکوپی بین دو گروه تفاوت معنیدار وجود داشت (05/0=p) از نظر حوادث حاد عروق کرونری کلی درشش ماه اول در گروه دارای دو استنت این حوادث بیشتر و تفاوت معنیدار بود.
نتیجه گیری: سن بیماران در این مطالعه پایین بود و در بسیاری از این بیماران استنت غیر دارویی مورد استفاده قرار میگیرد و بدین علت نتایج استفاده از دو استنت غیر دارویی با پیامدهای نامطلوبی همراه است.
نسرین فولادی، فرهاد پورفرضی، جلال تقی زاده، حسین علی محمدی، راحله محمدی،
دوره 14، شماره 4 - ( زمستان 1392 )
چکیده
زمینه و هدف: اعتیاد عامل تهدید جدی ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می باشد. برای کاهش رفتارهای پرخطر ناشی از اعتیاد تزریقی، باید شناخت دقیقی از رفتارها و ویژگی های معتادین داشت. این پژوهش با هدف ارزیابی این ویژگی ها صورت گرفت.
روش کار: مطالعه مقطعی مقایسه ای بر روی دو گروه 360 نفری شامل 180 معتاد با و 180 معتاد بدون تزریق مشترک با استفاده از پرسشنامه راهنمای مصاحبه انجام گرفت. نتایج با نرم افزار SPSS نسخه 16 و روشهای آماری توصیفی (انحراف معیار و میانگین) و تحلیلی شامل تی تست، آنالیز واریانس و همبستگی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: نتایج نشان داد که جنس، وضعیت تاهل، وضعیت اشتغال، سن شروع اعتیاد، سن شروع تزریق، تواتر تزریق مواد مخدر، دفعات تزریق در روز، محل دریافت سرنگ برای تزریق، نوع شرکای جنسی در چند ماه اخیر، بین معتادین تزریقی با تزریق مشترک و معتادین تزریقی بدون تزریق مشترک، تفاوت معناداری نداشت. ولی معتادین با تزریق مشترک، سطح تحصیلات پایین تر داشتند ( 037/0 =P)، تعداد سرنگ نو دریافتی شان در ماه کمتر بود ( 001/0 =P)، احتمال ابتلا به ایدز را در خود بیشتر دانسته اند (001/0 =P)، مذاکره با شریک جنسی در مورد استفاده از کاندوم و نیز استفاده از کاندوم در آخرین رابطه جنسی خود را کمتر ذکر کرده اند (001/0 =P)، میانگین تعداد شرکای جنسی خود در 3 ماه اخیر را بیشتر ذکر کرده اند (003/0 =P). همچنین بین درک از خطر و نیز استفاده از کاندوم درمعتادین تزریقی با تزریق مشترک ارتباط معناداری وجود داشت ( 001/0 =P ).
نتیجه گیری: با توجه به ارتباط معنادار بین درک از خطر و استفاده از کاندوم در معتادین تزریقی با تزریق مشترک، باید جهت افزایش استفاده از کاندوم در میان معتادین تزریقی، اطلاع رسانی مناسبی به معتادان شود.
یوسف محمدی کبار، احد اعظمی، طاهره اکراسرایان، فرهاد پورفرضی، محمد نگارش،
دوره 21، شماره 3 - ( پاییز 1400 )
چکیده
زمینه و هدف: استئوآرتریت زانو عامل مهمی برای درد و ناتوانی در افراد جامعه به شمار میرود که در پژوهش حاضر به بررسی عوامل خطر استئوآرتریت اولیه زانو در بیماران با شکایت درد زانو و ارتباط آنها با استئوآرتریت زانو پرداخته میگردد.
روش کار: 87 نفر در هر گروه وارد مطالعه شدند و از نظر سنی همسانسازی گردیدند. گـروه مورد از بین خانمهای زیر 50 سال که با شکایت درد زانو مراجعه کرده بودند و گروه شاهد نیز از میان بیماران با سن زیر 50 که با شکایت درد زانو و بدون یافتههای رادیولوژیک اوستئوآرتریت، انتخاب گردید.
یافته ها: نتایج نشان داد میزان استئوآرتریت زانو با شاخص توده بدنی ارتباط معنیداری دارد (0/001=p). ارتباط استئوآرتریت زانو با میزان ESR معنیدار نبود ولی افزایش CRP با p-value برابر با 0/01 با ریسک حدوداً 3/5 برابری افزایش استئوآرتریت زانو همراه بود. با افزایش میزان تحصیلات، میزان استئوآرتریت زانو کاهش پیدا کرد (0/022=p). افزایش میزان فعالیت سرپایی شبانه روزی به طور معنی داری با افزایش استئوآرتریت زانو ارتباط داشت (0/032=p). در بررسیهای انجام شده استئوآرتریت زانو با نوع سرویس بهداشتی مورد استفاده، استفاده از پله ارتباط آماری قابل توجهی از نظر آماری نداشت.
نتیجه گیری: استئوآرتریت زانو با شاخص توده بدنی؛ میزان تحصیلات، شاخص CRP و میزان فعالیت شبانه روزی ارتباط دارد و توصیه میشود که با کمکردن وزن در افراد با شاخص توده بدنی غیرطبیعی، ورزش و بهبود سبک زندگی از میزان بروز استئوآرتریت زانو و ناتوانی ناشی از آن کاسته شود.