[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي مقالات آماده انتشار آخرين شماره تمام شماره‌ها جستجو ثبت نام ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات مجله::
هیات تحریریه::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
برای داوران::
خط مشی دبیری::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
::
شاپا
شاپاچاپی  
2228-7280
شاپا الکترونیکی
2228-7299
..
بانک ها و نمایه ها

 

 

 

 

 

 
..
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
لینک مفید بر ای داوران

سرقت ادبی وعلمی فارسی

سرقت ادبی وعلمی لاتین

..
دسترسی آزاد
مقالات این مجله با دسترسی آزاد توسط دانشگاه علوم پزشکی اردبیل تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.
 
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
8 نتیجه برای نجفی

سعید خامنه، ناهیده قندچیلر، هوشنگ نجفی، مهدی فرهودی،
دوره 6، شماره 1 - ( بهار 1385 )
چکیده

  زمینه و هدف: پژوهش های متعددی در ارتباط با خودتنظیمی جریان خون مغز به انجام رسیده است، اما تغییرات احتمالی آن همزمان با تاکیکاردی پس از رفع تحریک واگ هنوز مورد مطالعه قرار نگرفته است. مطالعه حاضر با هدف مطالعه تاثیر تاکی کاردی پس از رفع تحریک واگ بر جریان خون مغز در افراد جوان و میانسال انجام شد.

  روش کار: در این مطالعه 52 داوطلب سالم شامل 13 نفر مذکر جوان با میانگین سنی 8/0 ± 9/23، 13 نفر مونث جوان با میانگین سنی 7 ‌ /0 ± 2/24، 13 نفر مذکر میانسال با میانگین سنی 9/0 ± 58 و 13 نفر مونث میانسال با میانگین سنی 7 /0 ± 4/56 تحت این بررسی قرار گرفتند. دستگاه ترانس کرانیال داپلر برای ارزیابی سرعت جریان خون شریان مغزی میانی و دستگاه مکش گردنی اکبرگ ( Eckberg ) برای تحریک بارورسپتورهای کاروتیدی استفاده شد. در نهایت داده های به دست آمده با استفاده از نرم‌افزار مینی تب و SPSS نسخه 10 تجزیه و تحلیل شد.

  یافته ها: همزمان با تحریک بارورسپتورهای کاروتیدی، ضربان قلب در تمام گروه ها به طور معنی داری کاهش یافت (05/0 (p< ، اما سرعت متوسط جریان خون مغز هیچ گونه تغییر معنی‌داری پیدا نکرد. پس از قطع تحریک بارورسپتورهای کاروتیدی و همزمان با تاکیکاردی پس از رفع تحریک واگ سرعت متوسط جریان خون مغز در تمام گروه ها بجز مذکر میانسال دچار یک افزایش گردید . این افزایش در گروه مونث میانسال نیز به سطح معنی داری رسید(05/0 p< ).

  نتیجه گیری:‌ نتایج مطالعه حاضر دلالت بر آن دارد که خودتنظیمی جریان خون مغز همزمان با تحریک حاد بارورسپتورهای کاروتیدی به خوبی عمل می نماید و این کارایی با افزایش سن به سطح میانسالی نیز همچنان حفظ می شود، ولی در مواجهه با تاکیکاردی پس از رفع تحریک واگ خودتنظیمی جریان خون مغز فاقد کارایی کافی می باشد.


مسلم نجفی ، طاهره اعتراف اسکویی ، علیرضا گرجانی ،
دوره 8، شماره 1 - ( بهار 1387 )
چکیده

زمینه و هدف: برخی از مطالعات اثرات محافظت قلبی اتوموکسیر ( Etomoxir) و رانولازین (Ranolazine) را در شرایط هیپوکسی و ایسکمی قلب نشان دادند. از آنجایی که تاکنون مطالعه مقایسه ای بر روی اثرات محافظتی اتوموکسیر و رانولازین بر روی اندازه انفارکت در شرایط ایسکمی- رپرفیوژن انجام نشده است لذا اثرات آنها برروی اندازه انفارکت قلب ایسکمیک رت مطالعه و مقایسه شدند.
روش کار : قلب ایزوله شده رتها به 3 گروه تقسیم شده و با اتصال به دستگاه لانگندورف ، با محلول کربس تغذیه شدند. گروه کنترل طی30 دقیقه ایسکمی ناحیه ای و120 دقیقه رپرفیوژن، محلول کربس معمولی و گروههای تست ، محلول کربس حاوی1میکرومول اتوموکسیر و یا20 میکرومول رانولازین دریافت داشتند. سپس قلب رتها با اوانس بلو رنگ آمیزی شده و متعاقب انکوباسیون با محلول1 درصد تری فنیل تترازولیوم در فرمالین ثابت گردیدند. اندازه نواحی انفارکته با روش پلانیمتری کامپیوتری اندازه گیری شد.
یافته ها : نتایج نشان داد که اتوموکسیر موجب کاهش معنی داری در وسعت ناحیه انفارکته می گردد. در گروه کنترل ، اندازه انفارکت 2/9±46/3 درصد بود ولی در گروه دریافت کننده اتوموکسیر ، به 5±20/9 درصد کاهش یافت (p<0/01). پرفیوژن کربس حاوی رانولازین کاهش بیشتری در اندازه انفارکت ایجاد نمود (3/6 ±16/4 درصد). مقایسه آماری بین دو گروه مورد مطالعه ، تفاوت معنی داری در کاهش اندازه انفارکت نشان نداد.
نتیجه گیری: به نظر می رسد که اتوموکسیر (مهارکننده ورود اسیدهای چرب به میتوکندری ها) و رانولازین (مهارکننده بتا اکسیداسیون اسیدهای چرب در میتوکندری ها) احتمالا با افزایش غیرمستقیم اکسیداسیون گلوکز در زمان ایسکمی و رپرفیوژن موجب کاهش اندازه انفارکت می شوند. این مطالعه ، اثرات محافظتی اتوموکسیر و رانولازین را بر روی کاهش اندازه انفارکت نشان داد بدون آن که تفاوت معنی داری در این اثرات با هم داشته باشند.
محمد دهقان، نگین اکبری، نازیلا البرزی، لیلی نجفی،
دوره 8، شماره 3 - ( پاییز 1387 )
چکیده

زمینه و هدف: هر چند روشهای درمانی متعددی برای بیماری پیتریازیس ورسیکالر وجود دارد ولی اطلاعات کافی در مورد استفاده از روش های جدید درمان موضعی و سیستمیک ناکافی است. در این مطالعه، اثر کلوتریمازول موضعی در برابر فلوکونازول سیستمیک در درمان بیماری پیتریازیس ورسیکالرمورد ارزیابی قرار گرفت.
روش کار: این مطالعه یک کارآزمایی بالینی تصادفی دوسوکور ((double-blind randomized clinical trial  بود که در کلینیک پوست بیمارستان 5 آذر گرگان از اردیبهشت 1385 تا خرداد 1386 انجام گرفت. 120 بیمار به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند: در گروه اول، بیماران تحت درمان با دوز واحد کپسول فلوکونازول (mg400) و دارونمای کرم کلوتریمازول قرار گرفتند. در گروه دوم بیماران با کرم کلوتریمازول (دو بار در روز) و دارونمای کپسول فلوکونازول درمان شدند. دوره درمان 2 هفته در نظر گرفته شد. بیماران 2، 4 و 12 هفته بعد از درمان از نظر پاسخ بالینی ارزیابی شدند.
یافته ها: در گروه یک50 و در گروه دوم 55 بیمارمورد ارزیابی قرار گرفتند که بعد از 2 هفته، میزان پاسخ بالینی در گروه دوم 49/1% در مقایسه با گروه اول 30% بیشتر بود (p=0/16). بعد از 4 هفته، 41 بیمار (81/2%) از گروه اول و 52 مورد (94/9%) از گروه دوم به طور کامل عاری از ضایعات بودند (p=0/044). عود در گروه اول 6% و در گروه دوم 18/2% بود. هیچ عارضه جانبی در 2 گروه مشاهده نشد.
نتیجه گیری: در این مطالعه، پاسخ بالینی هفته چهارم در گروه کلوتریمازول بیشتر از فلوکونازول بود. عود در هفته 12 بعد از درمان با فلوکونازول خوراکی کمتر از کرم کلوتریمازول مشاهده شد
عاطفه قنبری، اکرم السادات منتظری، مریم نیکنامی، زهرا عطرکار روشن، عبدالرسول سبحانی، بهروز نجفی،
دوره 10، شماره 4 - ( زمستان 1389 )
چکیده

  زمینه و هدف: تهوع و استفراغ ناشی از شیمی­درمانی از شدیدترین عوارض و از نگرانی­های مهم بیماران مبتلا به سرطان می­باشد. زنجبیل یک داروی گیاهی و موثر در درمان تهوع و استفراغ و هیچ نوع عارضه خاصی ایجاد نمی­کند. این گیاه در بعضی از کشورها در تهیه داروهای ضد استفراغ مورد استفاده قرار می­گیرد. هدف این مطالعه تعیین تاثیر زنجبیل بر شدت تهوع و استفراغ ناشی از شیمی درمانی در بیماران مبتلا به سرطان است.

  روش کار: مطالعه حاضر یک کارآزمایی بالینی تصادفی، متقاطع، دوسوکور و مشابه­سازی شده است که بر روی 44 بیمار تحت شیمی درمانی انجام گرفت. بیماران بر اساس تقسیم تصادفی بلوک چهارتایی در سیکل اول مطالعه یکی از رژیم­های ضداستفراغ رژیم الف (روتین +1گرم زنجبیل) و رژیم ب (روتین+ 1گرم دارونما) را دریافت کردند و در سیکل بعدی پس از 28 روز رژیم دیگر (الف یا ب) را همراه با داروهای شیمی درمانی دریافت نمودند. شدت، دفعات و نمره تهوع و شدت و دفعات استفراغ 4 ساعت (1،2،3،4) پس از دوز دوم رژیم­های درمانی و پایان 24 ساعت از شروع شیمی درمانی با استفاده از ابزار VAS و کورتیلا مورد بررسی قرار گرفت. در نهایت اطلاعات کسب شده با استفاده SPSS نسخه 16 مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. مقایسه بین گروه­ها با استفاده از آزمون­های تی مستقل، آزمون غیر پارامتری (من ویتنی یو) صورت گرفت.

  یافته ها: نتایج تحقیق بیانگر آن است که در تمام ساعات بررسی، تفاوت قابل توجه آماری در دفعات تهوع و استفراغ بین دو رژیم درمانی بدست نیامد. اما در رابطه با تهوع، رژیم زنجبیل در مقایسه با دارونما شدت و نمره تهوع را به شکل معنی دار کاهش داد. آزمون تی مستقل و من ویتنی یو نیز تفاوت معنی­دار آماری را در نمره تهوع در ساعت سوم و پایان 24 ساعت (06/0 p = و 01/0 = p ) نشان دادند.

  نتیجه گیری: با توجه به کاهش نمره تهوع در رژیم حاوی زنجبیل نسبت به دارونما، به نظر می­رسد که استفاده از زنجبیل یک روش ساده و بی­خطر است که می­تواند به عنوان مکمل داروهای ضد استفراغ در بیماران تحت شیمی درمانی بکار رود.


اسداله اسدی، آرش عبدالملکی، فرهود نجفی،
دوره 13، شماره 1 - ( بهار 1392 )
چکیده

  زمینه و هدف: پلیمرها به عنوان حامل های دارویی از پیشرفت های اخیر در دارو رسانی هستند و منجر به ظهور زمینه­ای جدید بنام درمان­های پلیمری شده است. در این مطالعه سمیت و اثرات تراتوژنیک کوپلیمر BDP18 نسبت به جنین جوجه بعنوان جانور مدل مورد بررسی قرار گرفت.

  روش کار: کوپلیمر تری بلاک (PLA-PEG2000-PLA) BDP18 سنتز گردید. ترکیب حاصل در غلظت­های مختلف، در سه مرحله مجزا و در روز سوم انکوباسیون جنین مرغ، درون کیسه هوا تزریق شد و درصد بقاء جنین­ها و تغییرات مورفولوژیک و اسکلتی آن­ها ثبت گردید.

  یافته­ها: میزان درصد بقاء جنین‌ها بستگی به غلظت تیمار دارد بطوریکه در غلظت 20 میلی­گرم در میلی­لیتر/ تخم مرغ تنها 3/33% از جنینها زنده ماند و میزان LD50 برابر با 87/10 میلی­گرم/ تخم مرغ برآورد شد. از نظر شکل ظاهری هیچگونه ناهنجاری در جنین ها مشاهده نگردید و از نظر ناهنجاریهای اسکلتی، حذف مهره های دمی در غلظت های بالا مشاهده ­شد.

  نتیجه­گیری: کوپلیمر BDP18 در غلظت­های پایین اثرات سمیت و تراتوژنیک کمی بر روی جنین دارد ، در غلظت های بالاتر از آستانه­ تاثیر (10 میلی گرم در میلی لیتر) سبب حذف مهره های دمی می­شود. این پلیمر می­تواند در غلظت­های پایین به عنوان یک سیستم رهش دارویی موثر مورد استفاده قرار گیرد.


محمد مهدی زنگنه، نادر گودرزی، اکرم زنگنه، فریبا نجفی، رضا تحویلیان،
دوره 17، شماره 4 - ( زمستان 1395 )
چکیده

زمینه و هدف: با توجه به شیوع روزافزون بیماری دیابت و اهمیت پیشگیری، کنترل و درمان آن، استفاده از شیرینکننده‌های کم کالری و طبیعی ضروری است. در مطالعه حاضر، خصوصیات حفاظت کلیوی و ضد دیابتی عصاره آبی بخش شیرین گیاه استویا ربادیانا ارزیابی شد.
روش کار: در این مطالعه 35 سر موش سوری نر بالغ به طور تصادفی به پنج گروه هفت تایی تقسیم شدند. دیابت با دوز mg/kg 60 استرپتوزوسین به صورت داخل صفاقی القا شد. گروه کنترل منفی نرمال سالین و گروه های تیمار به ترتیب mg/kg 0/5 گلی بنکلامید و g/kgµ 200 و g/kgµ 400 عصاره آبی استویا ربادیانا را به مدت 15 روز دریافت کردند. یک گروه نیز به عنوان کنترل مثبت (دیابتی تیمار نشده) در نظر گرفته شد. در روز پایان، سطوح سرمی گلوکز خون اندازهگیری شد. مقاطع پنج میکرونی بافت کلیه پس از رنگ آمیزی به روش پریودیک اسید شیف (PAS) برای بررسی استرولوژیکی مورد استفاده قرار گرفتند.
یافته ها: سطوح افزایش یافته گلوکز خون در گروه های تیمار شده با عصاره آبی استویا ربادیانا نسبت به گروه دیابتی تیمارنشده کاهش معنیداری داشت (0/05>p). وزن کلیه، حجم کلیه،کورتکس، لوله های پروکسیمال و دیستال، مجاری جمعکننده، قوس هنله، بافت های بینابینی و عروق و طول لوله های کلیوی پس از تیمار با دوزهای عصاره استویا ربادیانا به صورت معناداری کاهش یافت (0/05>p). حجم و تعداد گلومرول ها با دوز بالای عصاره استویا به مقادیر طبیعی نزدیک شد.
نتیجه گیری: طبق نتایج بدست آمده، عصاره آبی بخش شیرین گیاه استویا ربادیانا می تواند سطح قند را تنظیم نموده و از آسیب های کلیوی ناشی از دیابت پیشگیری نماید. به نظر می رسد بتوان از گیاه استویا ربادیانا به عنوان یک مکمل ضددیابت و محافظ کلیوی استفاده نمود.
ندا امیدیان، هوشنگ نجفی،
دوره 20، شماره 4 - ( زمستان 1399 )
چکیده

زمینه و هدف: یکی از مهمترین علل آسیب حاد کلیوی ایسکمی- خونرسانی مجدد است. برخی محققان نشان داده­اند مهار گیرنده A1 آدنوزین اثرات محافظت کنندگی در برابر آسیب­های القا شده توسط ایسکمی- خونرسانی مجدد کلیوی دارد، در حالیکه مطالعات دیگر عکس آنرا نشان داده‌اند. هدف مطالعه حاضر مرور متدولوژیک این مطالعات جهت دستیابی به یک نتیجه­گیری نهایی در خصوص اثرات گیرنده A1 آدنوزین بر آسیب­های کلیوی القا شده توسط ایسکمی- خونرسانی مجدد می­باشد.
روش کار: پایگاههای اطلاعات شامل Scopus، PubMed، Google Scholar، Science Direct و Embase مورد جستجو قرار گرفتند. واژههای مورد استفاده شـــامل Ischemia reperfusion، Acute kidney injury، Acute renal failure، A1 adenosine receptor و ترکیب آن­ها بود.
یافته‌ها: افزایش سطح آدنوزین متعاقب ایسکمی- خونرسانی مجدد کلیوی از طریق تحریک گیرنده A1 آدنوزین سبب تنگی شریانچه آوران و گشادی شریانچه وابران کلیه و در نتیجه کاهش میزان فیلتراسیون گلومرولی می­گردد. مهار گیرنده A1 آدنوزین با افزایش جریان خون کلیه­ها و در نتیجه بهبود GFR، منجر به تصحیح غلظت پارامترهای عملکردی کلیه بصورت کوتاه مدت متعاقب ایسکمی- خونرسانی مجدد می­گردد. اما این افزایش GFR با افزایش بار کاری کلیه­ها سبب تشدید آسیب‌های کلیوی می‌شود که در ساعات بعدی خود را نشان می­دهد.
نتیجه­گیری: گرچه مهار انتخابی گیرنده A1 آدنوزین در کوتاه مدت سبب بهبود پارامترهای عملکردی کلیه­ها می­شود، اما منجر به تشدید آسیب­های کلیوی در ساعات بعدی می­گردد. بنابراین تحریک گیرنده A1 آدنوزین دارای اثرات محافظتی در برابر آسیب­های ناشی از ایسکمی- خونرسانی مجدد در کلیه است.
رضا نجفی، اسداله اسدی، صابر زهری، آرش عبدالملکی،
دوره 22، شماره 1 - ( بهار 1401 )
چکیده

زمینه و هدف: مهندسی بافت حوزه رو به رشدی برای ترمیم و جایگزینی عملکرد معیوب بافت  یا ارگان آسیب دیده است و امروزه به عنوان یک درمان نوین برای جایگزینی روش­های مرسوم پیوند مطرح گردیده و به این منظور مواد زیستی پلیمری (داربست­ها) و سلول­های زنده را به کار می­گیرد. هدف از این مطالعه ساخت نانوداربست پلی کاپرولاکتون (PCL) و بارگذاری سیلیمارین  بر روی نانوداربست جهت بررسی زیست سازگاری و توان تکثیر سلولهای PC12 بر روی آن می­باشد.
روش کار: به منظور تهیه نانوداربست پلی کاپرولاکتون و بارگذاری سیلیمارین بر روی آن، محلول پلی کاپـــرولاکتــــون 7 درصد (حل شده در استیک اسید) با محلول سیلیمارین با غلظت 0/9 درصد وزنی مخلوط شد، سپس توسط دستگاه الکتروریسی داربست تهیه شد. مورفولوژی داربست توسط میکروسکوب الکترونی روبشی (SEM) و ساختار شیمیایی داربست توسط طیف سنجی ATR-FTIR مورد ارزیابی قرار گرفت. زیست سازگاری داربست و بقای سلولی، سلول­های PC12، با تست MTT و میکروسکوپ SEM بررسی شد.
یافته ­ها: بررسی مورفولوژی داربست و ساختار شیمیایی آن نشان دهنده تخلخل مناسب داربست و بارگذاری موفق سیلیمارین بر روی داربست PCL بود. زیست سازگاری داربست 24، 48 و72 ساعت بعد از کشت سلول­های PC12 مورد بررسی قرار گرفت که نتایج نشان دهنده افزایش زنده مانی سلول­ها و اتصال مناسب سلولها بر روی داربست بود.
نتیجه­گیری: نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که بارگذاری سیلیمارین بر روی داربست پلی کاپرولاکتون باعث افزایش توان تکثیر و زنده مانی سلول های PC12 می­شود. از این رو این داربست می تواند کاندید مناسبی برای مهندسی بافت عصب باشد.

صفحه 1 از 1     

مجله دانشگاه علوم پزشکی اردبیل Journal of Ardabil University of Medical Sciences
Persian site map - English site map - Created in 0.2 seconds with 38 queries by YEKTAWEB 4623