[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي مقالات آماده انتشار آخرين شماره تمام شماره‌ها جستجو ثبت نام ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات مجله::
هیات تحریریه::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
برای داوران::
خط مشی دبیری::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
::
شاپا
شاپاچاپی  
2228-7280
شاپا الکترونیکی
2228-7299
..
بانک ها و نمایه ها

 

 

 

 

 

 
..
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
لینک مفید بر ای داوران

سرقت ادبی وعلمی فارسی

سرقت ادبی وعلمی لاتین

..
دسترسی آزاد
مقالات این مجله با دسترسی آزاد توسط دانشگاه علوم پزشکی اردبیل تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.
 
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
39 نتیجه برای مقدم

افشار تموک، نیره امینی ثانی، ژوبین مقدم یگانه، افروز مردی ،
دوره 3، شماره 2 - ( تابستان 1382 )
چکیده

  زمینه و هدف : سزارین در قرن گذشته نقش مهمی در کاهش مرگ و میر و عوارض ناشی از زایمان در مادر و جنین داشته است اما مساله نگران کننده افزایش میزان سزارین در سال های اخیر می باشدکه مستلزم صرف هزینه بالاتر در سیستم مراقبت های سلامت می باشد . سازمان بهداشت جهانی میزان های بالاتر از 10 تا 15% را مجاز نمی داند. با توجه به شواهد بالینی که دال بر بالا بودن این میزان در اردبیل بود این مطالعه با هدف تعیین میزان سزارین و اندیکاسیون های آن انجام شد.

  روش کار: این مطالعه به روش مقطعی از اسفند ماه 13 81 تا مرداد ماه 13 82 در بیمارستان تامین اجتماعی اردبیل انجام شد. با استفاده از پرسشنامه تنظیمی تمامی زایمان ها (سزارین و طبیعی) و اندیکاسیون های سزارین بررسی گردید و داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت .

  یا فته ها : 4/45% از زایمان ها به روش سزارین و 6/5 4 % به روش طبیعی بود . از کل سزارین ها 8/55% اندیکاسیون پذیرفته شده دا شتند و 2 / 4 4% مورد اختلاف یا انتخابی بودند، که 7/22% به علت سزارین تکراری ، 4/8% به علت پرزانتاسیون جنیـن ( بری ج و عرضی ) و 3/2% به عل ـ ت با ارزش ب ـ ودن جن ـ ین تح ـ ت عم ـ ل جراحی به روش سزاری ـ ن قرار گرفت ه بودند و برای 8/10 % از سزارین ها در پرونده اندیکاسیون مشخصی ذکر نشده بود .

  نتیجه گیری: در مطالعه حاضر سزارین درمقایسه با آمارهای جهانی از میزان بالایی برخوردار است. لازم است با ارایه آموزش های لازم و افزایش آگاهی افراد نسبت به عوارض سزارین جهت کاهش میزان این عمل جراحی چاره اندیشی گردد.


افشار تموک، فرهاد صالح زاده، نیره امینی ثانی، ژوبین مقدم یگانه،
دوره 5، شماره 4 - ( زمستان 1384 )
چکیده

  زمینه و هدف: هیپر بیلی روبینمی نوزادی از شیوع قابل توجهی برخوردار است. بررسی هیپر بیلی روبینمی نوزادی و عوامل موثر بر آن، گامی در جهت کاهش میزان بروز و در نتیجه کاهش هزینه های درمانی قابل توجه حاصل از آن می باشد، از طرفی عدم تشخیص به موقع و درمان مناسب هیپربیلی روبینمی نوزادی می تواند عوارض مغزی - عصبی غیر قابل جبرانی به جا بگذارد. این مطالعه با هدف بررسی اتیولوژی هیپربیلی روبینمی نوزادی و علایم همراه آن انجام شد تا راهگشای تدابیر درمانی مناسب و به موقع باشد.

  روش کار: این مطالعه به روش مقطعی در نیمه اول سال 1382 روی نوزادان بستری شده با هیپر بیلی روبینمی در بیمارستان سبلان اردبیل صورت گرفت، پس از اخذ شرح حال، معاینه بالینی و سنجش بیلی روبین تام و مستقیم، اطلاعات حاصل در پرسش نامه ای درج شد. اطلاعات به دست آمده با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 10 مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.

  یافته ها: از 132 نوزاد بستری شده با هیپربیلی روبینمی50% پسر و بقیه دختر بودند، که از این تعداد 6/85% ترم و بقیه نارس بودند.56% نوزادان به طریق زایمان سزارین متولد شده بودند. 8/6%‌ موارد هیپربیلی روبینمی مربوط به 24 ساعت اول بود که پاتولوژیک محسوب شد، 72% مربوط به روز دوم تا هفتم، 2/17% مربوط به هفته دوم و 4% مابقی زردی طول کشیده داشتند. 65% نوزادان فرزند اول خانواده بودند. متوسط زمان بستری 8/4 روز بود، 8/34%‌ از نوزادان علاوه بر هیپربیلی روبینمی علایم پاتولوژیک دیگری نیز داشتند و از وخامت بالینی بدتری برخوردار بودند. حدود 23% از این میزان مربوط به نوزادان متولد شده از طریق سزارین و فقط 8/11%‌ متولد شده با زایمان طبیعی بودند. 46 نفر (8/34%) ‌از نوزادان علاوه بر زردی علایم پاتولوژیک همراه نیز داشتندکه در 33 نوزاد (25%) با ایکتر پاتولوژیک عفونت مسجل بود. سندرم کریکلر نجار یک مورد، ناسازگاری ABO 11 مورد (33/8%) و ناسازگاری Rh در سه مورد (8/2%) علت هیپر بیلی روبینمی بود. در مجموع علت دقیق 89/36%‌ از هیپر بیلی روبینمی ها مشخص شد.

  نتیجه گیری: عواملی مثل زایمان به روش سزارین، عفونت نوزادی، نارسی، ناسازگاری ABO و Rh هم در بروز هیپر بیلی روبینمی و هم افزایش شدت آن تاثیر


مسعود نادرپور، یلدا جباری مقدم،
دوره 5، شماره 4 - ( زمستان 1384 )
چکیده

  زمینه و هدف: عفونت حاد گوش میانی دومین بیماری شایع دوران کودکی است که در صورت عدم درمان مناسب می تواند به عفونت مزمن گوش میانی تبدیل شود و در این صورت نیازمند مداخله جراحی خواهد بود. درمان جراحی اوتیت مدیای مزمن بر پایه دو عامل شامل حذف کامل نسوج پاتولوژیک و بهبود شنوایی است. ترومای حلزون گوش داخلی (ناشی از به کارگیری ساکشن، دریل جراحی، دستکاری استخوانچه ای در حین جراحی گوش میانی) ممکن است کاهش شنوایی حسی- عصبی ایجاد کند. کاهش شنوایی حتی به مقدار کم هم می تواند اثرات قابل توجه در بیماران داشته باشد. مطالعه حاضر به منظور بررسی کاهش شنوایی حسی - عصبی در اعمال جراحی گوش انجام شد.

  روش کار: این مطالعه به روش مقطعی - تحلیلی- مقایسه ای بر روی 100 بیمار بستری شده در بخش گوش، حلق و بینی بیمارستان امام خمینی تبریز در طی سال های 82-1380 انجام شد. اطلاعات بر اساس منحنی اودیوگرام قبل و بعد از عمل جراحی جمع آوری و تجزیه و تحلیل شد.

  یافته ها: در مقایسه اودیوگرام قبل و بعد از عمل جراحی گوش، میزان کاهش شنوایی حسی- عصبی بعد از عمل جراحی در شش بیمار ( 6%) دیده شد. پنج مورد (83%) از این بیماران زن بودند. بیشترین میزان عارضه (6/66%) به دنبال جراحی تمپانوپلاستی با ترمیم استخوانچه ای بود. هیچ موردی از کاهش شنوایی حسی- عصبی به دنبال رادیکال ماستوئیدکتومی و رادیکال ماستوئیدکتومی مدیفیه دیده نشد.

  نتیجه گیری: هر نوع جراحی در گوش میانی با احتمال آسیب به عصب صورتی و در نتیجه کاهش شنوایی همراه است. از آنجا که معمولا جراحی گوش میانی برای بهتر شدن عملکرد گوش میانی انجام می گیرد چنین خطری باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد. در مطالعه حاضر دستکاری استخوانچه ای نقش عمده در پیدایش عارضه کاهش شنوایی حسی- عصبی بعد از جراحی داشت.


رضا علی پناه مقدم، محمد رهبانی نوبر،
دوره 6، شماره 2 - ( تابستان 1385 )
چکیده

  زمینه و هدف: پراکسیداسیون لیپیدی در سال های اخیر مورد توجه فراوانی قرار گرفته است. پراکسیداسیون لیپیدی با سرطان، پیری و سایر بیماری ها از جمله آترواسکلروز ارتباط دارد. در ایجاد آتروما، واکنش های متقابل پیچیده بین سلول های دیواره شریان و لیپوپروتئین ها و عمدتا LDL اکسید شده دخیل می باشند. این مطالعه به منظور بررسی ارتباط مالون دی آلدئید سرم ( Malondialdehyde ) به عنوان مهمترین شاخص پراکسیداسیون لیپیدی با تغییرات غلظت لیپید و لیپوپروتئین های سرم در بیماران مذکر زیر 55 سال مبتلا به بیماری عروق کرونری CAD ( Coronary Artery Disease ) انجام شد.

  روش کار: ‌51 بیمار مذکر زیر 55 سال که بیماری آنها از طریق آن‍ژیوگرافی به اثبات رسیده بود و در بیمارستان شهید مدنی تبریز بستری شده بودند و 60 مرد به ظاهر سالم که از نظر سن و جنس با بیماران همسان بودند به عنوان گروه کنترل انتخاب شدند. سطح سرمی MDA به روش کالوری متریک با استفاده از واکنش تیوباربیتوریک اسید ( TBA ) و غلظت لیپید و لیپوپروتئین ها توسط روش های آنزیمی استاندارد اندازه گیری شدند.

  یافته ها: ‌نتایج حاکی از افزایش سطح سرمی MDA ، در بیماران نسبت به گروه کنترل بود (03/0= p )، همچنین بررسی غلظت سرمی کلسترول، تری گلیسیرید و LDL-C و نسبت LDL-C به HDL-C بیانگر افزایش این عوامل در گروه بیماران نسبت به گروه کنترل می باشد (03/0= p ). بین سطح سرمی MDA و عوامل خطر بیوشیمیایی شامل تری گلیسیرید، کلسترول، LDL-C و نسبت LDL-C به HDL-C رابطه مثبت و معنی داری وجود داشت(03/0= p ). بعلاوه بین سطح سرمی MDA و سطح سرمی HDL-C رابطه منفی و معنی داری مشاهده شد(03/0= p ). بین سطح سرمی MDA با سن و BMI ( Body Mass Index ) گروه بیماران ارتباط معنی داری وجود نداشت.

  نتیجه گیری: با توجه به ارتباط معنی دار به دست آمده از میزان سرمی عوامل MDA ، کلسترول، تری گلیسیرید،‌ LDL-C ، HDL-c و نسبت LDL-C به HDL-C در افراد مبتلا به CAD در مقایسه با گروه کنترل، بنظر می آید پایش و کنترل این عوامل در افراد مذکور می تواند در جلوگیری از بروز و پیشرفت ضایعات آترواسکلروز مفید باشد.


جمشید یوسفی، عبدالرضا ملک، سید مرتضی میرزاده، سمانه داوودی مقدم،
دوره 6، شماره 3 - ( پاییز 1385 )
چکیده

  زمینه و هدف: ایکتر در نوزادان رسیده و نارس شایع می باشد و از علل آن کمبود آنزیم G6PD است. با توجه به شیوع بالای این نقص آنزیمی در کشور ایران، مطالعه حاضر به بررسی ارتباط بالینی این نقص با زمان شروع ایکتر و میانگین بیلی روبین سرم ، همچنین نحوه درمان و احتمال بروز عوارض در این نوزادان در مقایسه با آنهایی که فاقد این نقص آنزیمی هستند پرداخته است.

  روش کار: این مطالعه یک پژوهش مورد- شاهدی می باشد که با اندازه گیری کیفی آنزیم G6PD در نوزادان ایکتری بستری طی سه سال در NICU ( Neonatal Intensive Care Unit ) بیمارستان 22 بهمن مشهد انجام شده است و طی آن گروه مورد با گروه شاهد که به روش تصادفی از بین نوزادان فاقد نقص آنزیمی انتخاب شده بودند،‌ مقایسه شدند. داده ها به کمک پرسشنامه جمع آوری و سپس با نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت .

  یافته ها: این تحقیق بر روی 505 نوزاد بستری مبتلا به ایکتر انجام شد که 34 نوزاد (7/6%) مبتلا به کمبود آنزیم G6PD بودند. در گروه مورد نسبت پسران به دختران بیشتر از این نسبت در گروه شاهد بود (01/0= p ). همچنین میانگین بیلی روبین توتال سرم در گروه مورد به طور معنی داری بیشتر بود (047/0= p ). تفاوت معنی داری بین طول مدت فتو تراپی و بستری در دو گروه مشاهده نشد، ولی تعویض خون در گروه مورد دو برابر گروه شاهد بود. عوارضی مانند تشنج و کرنیکتروس در هر دو گروه به یک نسبت بروز کرد.

  نتیجه گیری: با توجه به شیوع 7/6% کمبود آنزیم G6PD در نوزادان بستری مبتلا به ایکتر در مطالعه حاضر و درصد قابل توجه آن در دختران، اندازه گیری معمول این آنزیم در تمام نوزادان بستری دچار ایکتر صرف نظر از جنسیت آنها توصیه می گردد. از طرفی با توجه به بالاتر بودن میانگین بیلی روبین در نوزادان مبتلا به این نقص آنزیمی توصیه می گردد به منظور اجتناب از اقدامات تهاجمی مثل تعویض خون، فتوتراپی در این نوزادان هرچه زودتر آغاز گردد.


افشار تموک، فریدون آشنایی، ژوبین یگانه مقدم، مهدی چینی فروش، نیره امینی ثانی، شهرام حبیب زاده،
دوره 7، شماره 1 - ( بهار 1386 )
چکیده

  زمینه و هدف: لیشمانیوز احشایی بیماری سیستم رتیکولواندوتلیال است و توسط هندی ها به کالاآزار به معنی بیماری تب سیاه معروف شده است. طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت سالانه 500 هزار مورد جدید در جهان روی می دهد استان اردبیل با اختصاص 25 تا 40 در صد از کل مبتلایان به لیشمانیوز احشایی کل کشور سهم عمده ای در آمار کشوری داشته واز کانون های مهم این بیماری در ایران به شمار می آید. با توجه به اهمیت این بیماری در استان اردبیل، این مطالعه به منظور شناخت علایم بالینی بیماری وخصوصیات دموگرافیک مبتلایان انجام شد.

  روش کار : ا ی ن مطالعه از نوع توصیفی- مقطعی است که به صورت گذشته نگر انجام گرفته است. 110کودک که از دی ماه 75 تا مرداد 82 با تشخیص کالاآزار در سه بیمارستان فعال شهر اردبیل بستری شده بودند وارد مطالعه شدند. تعریف ابتلا، شامل رویت انگل در آسپیراسیون مغز استخوان یا علایم بالینی اختصاصی (تب، اسپلنومگالی، پان سیتوپنی وکاهش وزن) به علاوه تست آگلوتیناسیون مستقیم مثبت DAT بود. نمونه ها از نظر خصوصیات دموگرافیک ، محل زندگی و علایم بالینی و فاصله زمانی موجود بین بروز علایم بیماری تا زمان تشخ ی ص مورد بررسی قرار گرفتند و برای ارائه نتایج از آمار توصیفی ساده استفاده گردید.

  یافته ها: از 110 کودک 4 /56% پسر و6/43% دختر بودند. 8/37 % بیماران در فاصله یک ماه از شروع علایم تشخیص داده شده بودند. در 97 بیمار تست DAT انجام شده بود که در 91 مورد مثبت بود(حداقل تیتر مثبت 400/1). در 42 بیمار بیوپسی وآسپیراسیون مغز استخوان انجام شده بود که در 26 مورد مثبت بود (رویت اجسام لیشمن ). محدوده سنی بیماران بین 4 ماه تا 14 سال بود. شایعترین یافته ها تب با3/97% و بی اشتهایی 1/97% بودند. آنمی در90% موارد، ترومبوسیتوپنی در8/60% و لکوپنی در 8/24% دیده شد. مرگ در 6 نفر از 110 نفرمعادل 5/5% و عدم پاسخ به درمان در 3 مورد (7/2%) روی داد.

  نتیجه گیری: یافته های مطالعه حاضر تقریبا با یافته های مطالعات دیگران منطبق است. جمعیت آسیب پذیر لیشمانیوز احشایی عمدتاً کودکان می باشند و برای کاهش میزان مرگ و میر و میزان ابتلا تشخیص هر چه سریعتر بیماری ضرورت دارد لازم است پزشکان شاغل درمناطق اندمیک آشنایی کافی با بیماری داشته باشند.


فیروز امانی ، جعفر بشیری ، احمد سبزواری ، بابک گروسی ، نگین نهان مقدم،
دوره 7، شماره 3 - ( پاییز 1386 )
چکیده

زمینه و هدف: در تمام دنیا بیماری سل شایع ترین عامل عفونی کشنده بالغین است . بیماری سل در ترتیب و توالی بار جهانی بیماری ها در سال 1990 در رده هفتم بوده و پیش بینی می شود در سال 2020 هم در رده هفتم بار جهانی بیماری ها بر اساس شاخص DALY (Disability Adjusted Life Years) باقی بماند. این در صورتی است که اغلب بیماری های عفونی در این ترتیب و توالی به رده های پائین تر سقوط می کنند. بیماری سل در هر منطقه بر اساس عوامل موثر جغرافیایی و اجتماعی الگوی خاصی دارد. شناخت این الگو در برنامه ریزی برای کنترل بیماری سل موثر بوده و می تواند مورد استفاده واقع شود. تعیین الگوی توزیع بیماران بر اساس سن، جنس، محل سکونت (شهری- روستایی)، نوع بیماری و نتیجه اسمیر خلط هدف مطالعه حاضر می باشد.

روش کار: این مطالعه بصورت توصیفی مقطعی از نوع گذشته نگر بوده که بر روی 232 نفر از بیماران مسلول تحت درمان مرکز بهداشت شهرستان اردبیل در سال های 84-1381 انجام شده است. اطلاعات لازم از دفتر سل شهرستان و پرونده های موجود بیماران در مراکز درمانی جمع آوری گردید. این اطلاعات با استفاده از روش های آمار توصیفی و تحلیلی در نرم افزارSPSS  آنالیز شدند.

یافته ها: از کل بیماران 37/5% مرد و 65/5% زن بودند . همچنین از کل بیماران تعداد 86 نفر مسلول ریوی اسمیر مثبت، 44 نفر اسمیر منفی ریوی، 98 نفر خارج ریوی و 4 مورد را عود تشکیل می دادند.میانگین سنی بیماران 19/4 ± 42 و دامنه سنی 2 تا 86 سال بود. در مناطق شهری سل ریوی اسمیر مثبت و خارج ریوی و درمناطق روستایی سل ریوی اسمیر منفی و عود بیشتر مشاهده شدند. بیماری ریوی اسمیر مثبت با 59/3% ، ریوی اسمیر منفی با 59/1% و خارج ریوی با 67/3% در خانم ها شیوع بیشتری داشت و عود در دو جنس برابر بود.

نتیجه گیری: نسبت بیماران مسلول ریوی اسمیر مثبت به کل موارد سل ریوی ثبت شده 66% است که با شاخص 65% اعلام شده در برنامه کنترل سل کشوری همخوانی دارد. نسبت موارد جدید سل ریوی اسمیر مثبت به موارد جدید سل ریوی اسمیر منفی و خارج ریوی 60% می باشد که با نسبت یک به یک مورد انتظار تفاوت دارد. درصد موارد عود 1/7% بود و درمقایسه با شاخص مورد انتظار در حدود 4% می توان نتیجه گرفت که نسبتا پایین بوده و این می تواند نشان از موفقیت اجرای راهکار DOTS (Directly Observed Treatment Short-Corse) باشد.
مجید رستمی مقدم، فیروز امانی، الناز زایدی،
دوره 8، شماره 1 - ( بهار 1387 )
چکیده

زمینه و هدف : بیماری فرو رفتن ناخن به علت گوشه کردن صفحه ناخن درنسج نرم اطراف ناخن ایجاد می شود . به علت شیوع بالای بیماری و نیز عود بالای آن بعد از درمانهای معمول، روش درمانی ماتریسکتومی با فنول 88% با الکترو کواگو لا سیون مورد مقایسه قرار گرفت.
روش کار: این مطالعه به روش کارآزمایی بالینی انجام شده و در آن 30 بیمار مبتلا به بیماری ناخن فرو رفته دو طرفه که به درمانگاه پوست بیمارستان امام خمینی شهر اردبیل از ابان سال 1384 لغا یت شهریور 1385 مراجعه کرده بودند تحت درمان قرار گرفتند. در هر بیمار در یک طرف در گیری ما تریسکتو می با فنول و در طرف دیگر الکترو کوا گو لا سیون اعمال شد.
روش گرد آوری اطلاعات با تهیه پر سشنامه و سپس پی گیری بیماران به مدت 6 ماه بود . داده ها بعد از جمع آوری وارد کامپیوتر شده و در نرم افزار آماری SPSS با استفاده از روش آمار توصیفی و تحلیلی در قالب جداول و نمودار و آزمون کای دو و فیشر آنالیز شدند.
یافته ها: میانگین سنی بیماران5/40±24/56 سال بود. نسبت زن به مرد 3 به 2 بود و محل نا خن درگیر در تمام بیماران انگشت شست پا بود. بیشترین تعداد بیماران سطح تحصیلی ابتدایی (33/3%)داشتند. در موقع مراجعه 18 نفر عفونت ثانوی (60%)، 8 نفر آبسه (26/7%)، 13 نفر بافت گرا نولا سیون (43/3%) در محل در گیری داشتند . انیکو مایکوزیس در هیچ بیماری مشاهده نشد. زمان بهبودی در فنول 2 تا 4 هفته بود و عود و عارضه در فنول مشاهده نشد.
از نظر زمان بهبودی بین دو روش در مانی فقط در دو هفته دوم تفاوت اماری معنی دار بود (p=0/001). ولی از نظر عود و عارضه تفاوت آماری معنی دار نبود.
نتیجه گیری: روش ماتریسکتو می با فنول 88% نسبت به الکترو کوا گولاسیون کاهش زمان بهبودی را دارد و برای درمان بیماران ا رجح تر از الکتروکوتر می باشد.
قدرت محمدی، یلدا جباری مقدم،
دوره 8، شماره 1 - ( بهار 1387 )
چکیده

زمینه و هدف: خونریزی از عوارض شایع عمل لوزه می باشد که نیاز به کنترل دقیق در حین عمل دارد از روشهای مختلفی برای کنترل خونریزی استفاده می شود. در این مطالعه دو روش الکتروکواگولاسیون بای پولار و بخیه در شرایط یکسان مقایسه شده است و هدف یافتن تکنیک آسان، مطمئن و سریع برای کنترل خونریزی حین عمل لوزه می باشد.
روش کار: مطالعه بطور آینده نگر از خرداد ماه 1383 تا مهر ماه 85 بر روی 100 بیمار که کاندید عمل لوزه بودند انجام گرفت در عمل از الکتروکواگولاسیون بای پولار در یک طرف و بخیه در طرف دیگر استفاده نمودیم و طول مدت عمل، میزان خونریزی موقع عمل ، درد بعد از عمل و خونریزی زود رس و دیررس بعد از عمل را در دو طرف مقایسه نمودیم. کلیه عملها توسط یک تیم و در شرایط یکسان انجام گرفته است اطلاعات بعد از جمع آوری با استفاده از نرم افزارSPSS 14 و آزمون های Per Ttest و Macnemar آنالیز گردید.
یافته ها: مدت زمان عمل با الکتروکواگولاسیون بای پولار بطور متوسط 8/6 دقیقه برای یک طرف لوزه وبرای سمت دیگر که بخیه زده شد بطور متوسط 11/3 دقیقه طول کشید. که 1/7 دقیقه در تکنیک الکروکواگولاسیون بای پولار کمتر بود. (p<0/005) در مورد مقدار خونریزی درالکتروکواگولاسیون برای یک لوزه بطور متوسط 9/6 سانتی متر مکعب وبرای طرف دیگر که بخیه زده شد 12/7 سانتی متر مکعب بود. که 3/1 سانتی متر مکعب درروش بخیه بیشتر بود. (p<0/005) که نشانگر حجم بیشتر از دست دادن خون در بیماران بخیه زده شده در مقایسه با الکتروکواگوله شده بود.در 88 نفرهیچ تفاوتی بین شدت درد سمت سوچور شده با الکتروکوتر شده وجود نداشت و در هفت نفر درد در سمت سوچورشده بیشتر بود و در پنج نفر درد در سمت کوتر شده بیشتر بود.که با 95%CI تفاوتی در مقایسه با شدت درد حاصل ازدو تکنیک وجود نداشت.
نتیجه گیری: استفاده از الکتروکواگولاسیون نسبت به بخیه در کنترل خونریزیهای لوزه موثر تر وآسانتر وبا سرعت عمل بیشترهمراه می باشد لذا استفاده از کوتر بای بودار در جراحی لوزه همه افراد بخصوص کودکان که حساسیت ویژه از نظر مدت بیهوشی و حجم خون از دست داده دارند توصیه می شود.
ایرج صیاد رضایی، مجید رستمی مقدم،
دوره 8، شماره 3 - ( پاییز 1387 )
چکیده

زمینه و هدف: زگیل جزو مشکلات شایع پوستی به حساب می آید، که موارد درمان آن مشکل بوده و اغلب موارد پس از درمان عود ضایعات مشاهده میگردد. در این مطالعه اثر درمانی فلورویوراسیل موضعی با کرایوتراپی مورد بررسی قرار گرفت.

روش کار: مطالعه به روش کار آزمایی بالینی روی 50 بیمار مبتلا به زگیل متعدد کف پا انجام شد. بیماران بطور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند . 25 نفر بافلورویوراسیل موضعی درمان شدند و 25 بیمار تحت درمان کرایوتراپی قرار گرفتند. بیماران پس از اتمام درمان بمدت 6 ماه از نظر عوارض درمان، پاسخ به درمان و از نظر میزان عود مورد بررسی قرار گرفتند .

یافته ها: محدوده سنی بیماران در سنین 16 تا30 سال بوده است و32بیمار مرد و 18 بیمار زن بودند ومتوسط تعداد زگیل ها 7عدد بود. در بیماران درمان شده با کرایوتراپی طول درمان کوتاه بوده ولی دردرمان با فلورویوراسیل موضعی طول درمان بیشتری لازم بود.دربررسی نتایج درمان در گروه فلورویوراسیل 52% پاسخ خوب،36% پاسخ متوسط و12%بدون پاسخ بودندو در این گروه از نظرجنسی تفاوت معنی داری مشاهده نشد (51/.=p)و در گروه کرایوتراپی60% پاسخ خوب ،28%پاسخ متوسط و12% بدون پاسخ بودندکه همانند گروه قبل از نظرجنسی تفاوت معنی داری مشاهده نشد (08/.=p) و همچنین درجواب به درمان نیز تفاوت معنی داری دربین دو گروه مشاهده نشد (09/.=p). در آخر دوره 6 ماه در گروه فلورویوراسیل 8% عود ودرگروه کرایوتراپی 18% عود مشاهده شد که از نظر آماری تفاوت معنی داری نداشتند (p=0/27) لذا تعداد موارد عود بعد از درمان با فلورویوراسیل موضعی تفاوتی با بیماران درمان شده به روش کرایوتراپی نداشت. از طرفی 100% کرایوتراپیها با درد همراه بوده ولی دردرمان با فلورویوراسیل هیچ مورد دردی مشاهده نشد که از نظر آماری معنی دارمی باشد(p

نتیجه گیری: درمان موضعی با فلورویوراسیل درمقایسه با کرایوتراپی جهت درمان زگیل پا طول درمان بیشتری داشته ولی از نظر جواب به درمان، تفاوت جنسی وهمچنین ازنظرمیزان عود تفاوت معنی داری بین دو گروه مشاهده نمی شود. وتنها تفاوت دربدون درد بودن روش فلورویوراسیل موضعی می باشد.


فیض اله اکبری، عباس رحیمی، حسن افتخار اردبیلی ، نگین نهان مقدم، سمیرا شهباززادگان،
دوره 9، شماره 3 - ( پاییز 1388 )
چکیده

زمینه و هدف : با وجود میزان بالای پوشش تنظیم خانواده در استان اردبیل نسبت به متوسط کشوری، میزان رشد جمعیت در این استان نسبت به متوسط کشوری در سطح بالایی می باشد که این امر می تواند نمایانگر استفاده غیر صحیح روش، عدم استمرار استفاده و قطع استفاده از وسیله پیشگیری باشد. لذا این مطالعه با هدف بررسی بقا و تعیین عوامل موثر بر عدم تداوم استفاده از (Intrauterine devices) IUD در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهرستان اردبیل درسال 1383 انجام گردید.

روش کار: این پژوهش یک مطالعه توصیفی و تحلیلی از نوع مطالعه کوهورت تاریخی می باشد. در این پژوهش 301 خانم مورد مطالعه قرار گرفتند. اطلاعات لازم از طریق پرسشنامه گردآوری و با استفاده از نرم افزار SPSS و استفاده از روش آزمون بقای کاپلان مایر و تست Log rank مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته ها: نتایج این پژوهش نشان داد که در 77/1% از زنان مورد مطالعه مدت تداوم استفاده ازIUD بالای 18 ماه بود. میانگین زمان تداوم در گروه سنی 25-20 سال با (1±24/5 ماه) بیشتر بود و کمترین میانگین زمان تداوم در گروه سنی بالای 25 سال (3/4±14/3 ماه) مشاهده شد. یافته های پژوهش نشان داد که بین حجم خون قاعدگی و خروج IUD ارتباط معنی دار وجود دارد (p=0.005). بطوریکه در زنانیکه خونریزی زیاد داشتند میانگین زمان تداوم 1±20/5 ماه ولی در زنانیکه خونریزی کم داشتند 1/5±22/4 ماه بود. نوع مراجعه جهت کنترل IUD و میانگین زمان استفاده ارتباط معنیداری با هم داشتند (p=0.03). میانگین زمان تداوم در زنانیکه بطور مرتب جهت کنترل IUD مراجعه می نمودند1/5 ± 22/9ماه و گروهی که گهگاه مراجعه می نمودند 0/6 ± 23/8 ماه بود. بین عوارض ایجاد شده و خروج IUD ارتباط معنی دار وجود داشت (p=0.005). بیشترین میانگین زمان از دست دادن در زنانی دیده شد که عارضه عفونت، زخم، PID را ذکر کردند (میانگین25/5 ماه) و کمترین میانگین زمان از دست دادن در زنانی دیده شد که عارضه خونریزی و لکه بینی را داشتند (میانگین 18 ماه).

نتیجه گیری : تداوم استفاده از IUD در 87/4% در زیر6 ماه، 81/4% بین 126 ماه و 72/1% بین 18- 12 ماه بود. شایعترین علت عدم تداوم مربوط به عوامل پزشکی و عوارض ایجاد شده توسط IUD و شایعترین عارضه خونریزی بود.


ایرج صیاد رضایی، اسماعیل فرزانه، احد اعظمی، افسانه انتشاری مقدم، سمیرا شهباززادگان، رضا مهرگانی،
دوره 9، شماره 4 - ( زمستان 1388 )
چکیده

  زمینه و هدف : خودکشی یک مشکل بزرگ در بهداشت و سلامت اجتماعی می باشد. این پدیده برای سیستم بهداشت و درمان کشور پرهزینه و با معیارهای ارزشی و فرهنگی کشور مغایرت دارد. شناخت برخی از عوامل پیش بینی خطر متعاقب انجام مطالعات اپیدمیولوژیکی روی اقدام کنندگان به خودکشی توانسته، راهکارهای مناسبی جهت پیشگیری برای برنامه­ریزان اجتماعی، بهداشتی و درمانی ارایه دهد. این مطالعه با هدف بررسی اپیدمیولوژیکی خودکشی جهت بدست آوردن اطلاعات کافی در مورد ویژگی افراد فوت­شده و ارائه راهکارهای مناسب برای سیستم بهداشتی جهت پیشگیری و درمان بهتر این افراد انجام شده­است.

  روش کار : این مطالعه یک بررسی توصیفی- مقطعی می  باشد، کلیه افراد فوت ­ شده در اثر خودکشی از ابتدای سال 1382 تا پایان بهمن ماه 1387 که آمار مربوط به آنها در بیمارستان ­ ها ­ ی بوعلی، فاطمی، علوی و پزشکی قانونی اردبیل ثبت گردیده، مورد مطالعه قرار گرفتند. تعداد افراد فوت شده 64 نفر بود. ابزار پژوهشی بکار رفته فرم محقق ساخته از مشخصات اپیدمیولوژیکی افراد فوت شده بود. اطلاعات بدست آمده توسط نرم افزار SPSS 13 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

  یافته ها: در این مطالعه بالاترین موارد خودکشی موفق در دوره سنی 24-15سال (8/43%) ،در جنس مونث (5/62%)، در افراد متاهل (8/57%) و در جامعه شهری (6/65%) بود. بیشترین روش بکار رفته استفاده از داروها و سموم (6/90%) بوده است. در بین داروها و سموم به ترتیب ارگانوفسفره­ها، ضد افسردگی های سه حلقه­ای و فسفید آلومینیم قرار داشتند.

  نتیجه گیری: این بررسی نشان داد که ریسک فاکتورهای مختلفی شامل جنس، سن، وضعیت تاهل، محل سکونت و دستیابی آسان به داروها و سموم می­باشد، در خودکشی موفق موثر می­باشد و بهتر است آموزشهای مربوط به پیشگیری و مداخلات بهداشت روانی در دهه دوم و سوم زندگی با اختصاص وقت بیشتر برای افراد مونث بخصوص متاهلین این گروه انجام پذیرد. و در جهت آموزش، پیشگیری، تشخیص و درمان مسمومیت­ها بویژه با داروها و سموم شایع تدابیر بیشتری اعمال گردد.


حمیرا حاتمی، اکبر حاجی زاده مقدم، نگین عطاران،
دوره 10، شماره 3 - ( پاییز 1389 )
چکیده

  زمینه و هدف: سوء استفاده از آمفتامین­های روان­گردان (کریستال مت و یا کریستال ان- متیل-1- فنیل- پروپان-2- آمین و اکستازی)در چند سال اخیر در ایران افزایش قابل توجهی را نشان می دهد. مشخص شده این ترکیبات دارای اثرات سمی روی سیستم قلبی عروقی و سیستم ایمنی هستند. از آنجایی که تا کنون به صورت مقایسه ای اثرات این دو ترکیب روان­گردان روی شمارش سلولی و میزان کلسترول خون بررسی نشده است لذا در مطالعه حاضر عوامل نام برده مورد بررسی قرار گرفتند.

  روش کار: در این پژوهش تجربی از 21 سر رت نر در سه گروه کنترل، گروه دریافت کننده اکستازی و گروه دریافت کننده کریستال مت استفاده شد. گروههای تجربی به مدت 15 روز، اکستازی و کریستال مت را با دوز mg/ kg 10 به شیوه ی درون صفاقی دریافت نموده و پس از 15 روز، خون از دهلیز چپ قلب جانوران گرفته شده و پارامترهای مورد نظر ( تعداد گلبولهای سفید ، قرمز و پلاکتها، سطح سرمی کلسترول تام، تری­گلیسرید، HDL و LDL ) اندازه­گیری شدند. بررسی آماری داده ها با استفاده از نرم افزار آماری این استد صورت گرفت. مقایسه گروههای آزمایشی مختلف با هم توسط آزمون آماری تحلیل واریانس یک طرفه ( ANOVA ) انجام شد و 05/0 > P معنی دار در نظر گرفته شد.

  یافته ها: میزان گلبولهای قرمز، گلبولهای سفید و پلاکت ها در گروه دریافت کننده اکستازی نسبت به گروه کنترل کاهش معنی­دار نشان داد (05/0 > p ). میزان هموگلوبین و هماتوکریت در گروه دریافت کننده اکستازی نسبت به گروه کنترل کاهش معنی­دار نشان می دهد (01/0 > p ). همچنین در گروه های کریستال مت و اکستازی هیچ تغییر معنی­داری روی سطوح کلسترول سرم خون در مقایسه با گروه کنترل مشاهده نشد. میزان تری­گلیسرید در گروه کریستال مت نسبت به گروه کنترل افزایش معنی­دار داشت (05/0 > p ) . میزان HDL در هر دو گروه اکستازی و کریستال مت نسبت به گروه کنترل تغییر معنی داری نشان نداد ولی میزان LDL در گروه کریستال نسبت به گروه کنترل کاهش معنی داری را نشان داد (05/0 > p ).

  نتیجه گیری : نتایج این مطالعه نشان می­دهد اکستازی در مقایسه با کریستال مت، با کاهش تعداد گلبول های قرمز، هموگلوبین و هماتوکریت سبب القاء کم خونی می­­گردد. افزایش تری­گلیسرید خون نیز به دنبال مصرف کریستال مت، احتمال ابتلاء به تصلب شرائین را بالا می برد.


فرهاد پورفرضی، افسانه انتشاری مقدم، عباس یزدانبد، زهرا تذکری، اسماعیل فرزانه، مهرداد میرزارحیمی،
دوره 11، شماره 1 - ( بهار 1390 )
چکیده

  زمینه و هدف: سندرم روده تحریک­پذیر ( IBS ) Irritable Bowel Syndrome نوعی اختلال عملکردی روده­ای است که شیوع بالائی در کلیه کشورهای دنیا و از جمله ایران دارد. با توجه به عدم وجود درمان مؤثر و مزمن بودن بیماری که معمولاً با تشویش و اضطراب بیماران و درمانده شدن پزشک معالج همراه است، پیدا کردن راه حل درمانی مؤثرتری که بتواند علائم بیماران از جمله درد شکم و تغییرات اجابت مزاج را کنترل نماید، ضروری به نظر می­رسد. هدف این مطالعه بررسی اثرات ماست پروبیوتیک در کنترل علائم بیماری IBS می­باشد.

  روش کار: در یک کارآزمایی بالینی دوسوکور، 60 بیمار که بر اساس معیارهای RomeII با تشخیص IBS به درمانگاه گوارش مرکز آموزشی درمانی امام خمینی مراجعه کرده بودند، به طور تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شده و به مدت چهار هفته تحت درمان با ماست پروبیوتیک (31 بیمار) و ماست معمولی (29 بیمار) که توسط کارخانه کدبندی شده بود قرار گرفتند. قبل از شروع درمان، در آخر هفته دوم و چهارم درمان و نیز دو هفته بعد از اتمام درمان از نظر بهبود در علائم بررسی شدند و اطلاعات وارد پرسشنامه گردید و سپس داده­ها با استفاده ازآزمون­های تی مستقل و کای دو توسط نرم افزار SPSS نسخه 17 تجزیه و تحلیل شد. نتایج دو گروه مداخله و کنترل با یکدیگر مقایسه شدند.

  یافته ها: یافته­ها نشان داد 36 نفر (60%) از بیماران زن و 24 نفر (40%) مرد بودند. میانگین سنی افراد شرکت ­کننده 9±1/34 سال بود و دو گروه مداخله و کنترل تفاوت آماری معنی­دار نداشتند. از نظر مدت، زمان شروع بیماری در دو گروه تقریباً مشابه بود. میانگین زمانی شروع علائم در گروه مداخله 1/5±7/5 و در گروه کنترل 9/4±5/6 سال بود. بعد از مداخله علائم بالینی در دو گروه مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که در گروه مداخله شدت درد و نفخ کاهش یافته است که این کاهش از نظر آماری معنی­دار بود (05/0 > p )، لیکن مصرف ماست پروبیوتیک تأثیری در علائم بالینی از جمله سوزش سردل، تهوع، دفعات اجابت مزاج و قوام مدفوع نداشت (05/0 < p ).

  نتیجه گیری: افزودن ماست پروبیوتیک به رژیم غذایی بیماران می­تواند در بهبودی علایم IBS خصوصا درد و نفخ شکم موثر واقع گردد. با در نظر گرفتن شیوع بالای IBS و نبود درمان­های موثر، ارائه روش درمانی که حتی باعث بهبودی جزئی در علایم بیماری شود، دستاورد مهمی محسوب می­شود.


رضا مهدوی، علی نعمتی، ایرج فیضی، مجتبی امانی، حسین علیمحمدی اصل، محمد مأذنی، عباس نقی زاده، علی شادمان، رضا علی پناه مقدم، اصغر پیرزاده، موسی غیور نهند،
دوره 11، شماره 2 - ( تابستان 1390 )
چکیده

زمینه و هدف: نظر بر این است که مکمل اسیدهای چرب 3ω باعث مهار آسیب استرس های اکسیداتیو، افزایش فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی و نیز سبب کاهش پراکسیداسیون لیپیدی در بیماران مبتلا به سرطان معده می شود. بنابراین مطالعه اخیر با هدف تاثیر مصرف مکمل اسیدهای چرب 3ω روی استرس اکسیداتیو در بیماران مبتلا به سرطان معده تحت شیمی درمانی انجام گردید.
روش کار: پژوهش حاضر به صورت کارآزمایی بالینی دو سوکور در شهر اردبیل در سال 1389 انجام شد. بدین منظور 15 نفر از بیماران داوطلب مبتلا به سرطان معده تحت شیمی درمانی برای گروه مورد  و 15 دیگر نفر برای گروه شاهد بعد از مصاحبه به صورت تصادفی جهت  مطالعه انتخاب گردیدند. سپس به گروه مورد، مکمل اسیدهای چرب 3ω به میزان 3 گرم (محتوی ایکوزا پنتانوئیک و دوکوزاهگزانوئیک اسید به ترتیب 8/1 و 2/1گرم) و به گروه شاهد ماده دارونما بمدت یک و نیم  ماه داده شد. پس از ثبت اطلاعات آنتروپومتریک از هر دو گروه نمونه های خونی در سه  مرحله (در شروع، 30  و 45 روز بعد) در حالت ناشتا جمع آوری شد. از نمونه های خونی برای انجام آزمایش مالون دی آلدئید، ظرفیت کل آنتی اکسیدانی، کلسترول، تری گلسیرید، LDL، VLDL و HDL خون استفاده گردید. نتایج بدست آمده توسط نرم افزار آماری SPSS و آزمون های آماری تی زوجی، تی مستقل و اندازه گیری های مکرر مورد بررسی قرار گرفت.
یافته ها: وزن و نمایه توده بدنی گروه مصرف کننده مکمل اسیدهای چرب 3 ω بعد از مداخله در مقایسه با گروه کنترل، افزایش معنی داری نشان داد ( p < 0/05 ) . در گروه کنترل وزن و نمایه توده بدنی و میزان مالون دی آلدئید سرم بعد از مداخله نسبت به قبل از آن کاهش معنی داری نشان داد، در صورتی در گروه مصرف کننده مکمل اسیدهای چرب ω3 وزن، نمایه توده بدنی و ظرفیت کل آنتی اکسیدانی در روزهای 30 و 45 پس از مداخله نسبت به شروع مطالعه افزایش معنی داری را نشان داد ( p < 0/05 ) . هیچ اختلاف معنی داری در سایر فاکتورهای بیوشیمیائی اندازه گیری شده در انتهای مطالعه در بین گروه ها مشاهده نشد.
نتیجه گیری: نتایج مطالعه حاضر نشان می دهد که تجویز اسیدهای چرب 3ω  در بیماران مبتلا به سرطان معده تحت شیمی درمانی باعث افزایش ظرفیت کل آنتی اکسیدانی سرم شده و مانع از تشدید استرس اکسیداتیو می گردد.

رضا علی پناه مقدم، محمد مأذنی، عباس نقی زاده باقی، علی نعمتی، مجتبی امانی، بهمن بشردوست، امیر منصور وطن خواه، شهاب بهلولی،
دوره 11، شماره 3 - ( پاییز 1390 )
چکیده

  زمینه و هدف: شواهد حاکی از بالا بودن استرس اکسیداتیو در بیماران همودیالیزی است. هدف از این تحقیق، بررسی استرس اکسیداتیو، مقادیر سرمی روی و مس در بیماران همودیالیزی غیر دیابتی می باشد.

  روش کار: در یک مطالعه مورد- شاهدی 60 بیمار همودیالیزی غیر دیابتی مراجعه کننده به بخش همودیالیز بیمارستان بوعلی اردبیل و 60 فرد سالم هماهنگ از نظر جنس و سن بین سال­های 1388- 1387 مطالعه شدند. پارامتر های پروفایل لیپیدی، قند خون، کراتینین، اوره، پروتئین تام، آلبومین، روی، مس، مالون دی آلدیید، ظرفیت تام آنتی اکسیدان و فعالیت آنزیم­های سوپراکسید دیسموتاز و گلوتاتیون پراکسیداز در دو گروه اندازه­گیری شدند. نتایج حاصل با استفاده از نرم افزار آماری 16 SPSS و آزمون تی مورد بررسی قرار گرفت و ضریب همبستگی پیرسون برای سنجش وابستگی بین متغیرها به کار برده شد.

  یافته ها: میزان روی، قند خون، کلسترول، تری گلیسرید، پروتئین تام، آلبومین ، HDL-C و LDL-C در گروه بیمار به طور معنی­داری کمتر از گروه شاهد بود. فعالیت آنزیم­های سوپراکسید دیسموتاز و گلوتاتیون پراکسیداز گلبول­های قرمز خون و ظرفیت تام آنتی اکسیدانی سرم در بیماران همودیالیزی به طور معنی­داری بیشتر از افراد سالم بود. غلظت­های سرمی مس و مالون دی آلدئید در دو گروه تفاوت معنی­داری نداشت.

  نتیجه گیری: این مطالعه نشان می­دهد که در بیماران همودیالیزی غیر دیابتی ، افزایش فعالیت آنزیم­های آنتی اکسیدانی مانع تشدید استرس اکسیداتیو شده است. همچنین کمبود روی در این بیماران مشاهده گردید.


مهرداد میرزارحیمی، عادل احدی، افسانه انتشاری مقدم، منوچهر براک،
دوره 11، شماره 3 - ( پاییز 1390 )
چکیده

  پروتئین C یک گلیکوپروتئین وابسته به ویتامین K می­باشد. کمبود پروتئین C یک اختلال ژنتیکی نادر است که بطور شایع پوست، چشم­ها، سیستم عصبی مرکزی، ریه­ها و کلیه­ها را درگیر می­کند. در این مطالعه یک مورد کمبود شدید پروتئین C نوزادی با پورپورا فولمینانت در هنگام تولد که منجر به کاتاراکت دو طرفه چشمی شده بود، گزارش می­گردد. بیمار ابتدا با پلاسمای منجمد تازه و سپس با وارفارین خوراکی درمان گردید. تمام ضایعات نکروتیک پوستی بهبود یافت. بیمار اولین فرزند والدین بدون علامت از نظر کمبود پروتئین C بود. در این مطالعه، همچنین متون علمی مربوط به همراهی کاتاراکت و کمبود پروتئین C مورد بحث قرار گرفت.


داریوش مهاجری، علی رضایی، غفور موسوی، محمد مأذنی، عادل رضایی مقدم،
دوره 12، شماره 2 - ( تابستان 1391 )
چکیده

  زمینه و هدف: هدف از مطالعه حاضر ارزیابی اثرات محافظتی کروسین در برابر کبد چرب ناشی از رژیم غذایی پرچرب در مدل موش صحرایی می­باشد.

  روش کار: بدین منظور، مو­ش­های صحرایی نر در گروه­های آزمایشی متفاوت، توسط رژیم غذایی استاندارد به عنوان شاهد، رژیم غذایی پرچرب جهت ایجاد استئاتوز کبد و رژیم غذایی پرچرب به علاوه گاواژ کروسین در دوزهای مختلف ( mg kg/day 25، 50 و 100 ) جهت محافظت از کبد در برابر استئاتوز تیمار گردیدند و از لحاظ تغییرات پروفایل لیپیدی سرم، بیومارکرهای سرمی آسیب بافت کبد، فعالیت آنتی اکسیداتیوی کبد و تغییرات هیستوپاتولوژیک آن مورد مقایسه قرار گرفتند. سطوح سرمی پروفایل لیپیدی جهت ارزیابی اختلالات متابولیک، آلانین آمینوترانسفراز و آسپارتات آمینوترانسفراز برای ارزیابی آسیب کبدی، آلکالین فسفاتاز و بیلی­روبین برای ارزیابی عمکرد صفراوی کبد، و آلبومین برای سنجش عملکرد سوخت و ساز کبد، مالون دی آلدئید و گلوتاتیون احیاء به منظور ارزیابی فعالیت رادیکال­های آزاد کبد، فعالیت آنزیمهای گلوتاتیون پراکسیداز، سوپراکسید دسموتاز و کاتالاز جهت تعیین وضعیت آنتی­اکسیدانی کبد اندازه­گیری گردیدند. مطالعه هیستوپاتولوژی کبد به منظور تائید یافته­­های بیوشیمیایی انجام پذیرفت.

  یافته­ها: پس از 4 هفته تیمار، جیره پر چرب باعث بروز اثرات زیان­آور متابولیکی شامل هیپرتری­گلیسریدمی، هیپرکلسترولمی و اختلال عملکرد کبد شد. موش­هایی که با جیره پرچرب تغذیه شده بودند، افزایش فعالیت آنزیم­های هپاتوسیتی را در پلاسما و کاهش معنی­دار فعالیت آنتی­اکسیدان­ها و افزایش میزان شاخص پراکسیداسیون لیپیدی را در بافت کبد نشان دادند. تیمار با کروسین به­طور معنی­داری میزان افزایش یافته مارکرهای آسیب بافت کبد در سرم و مالون دی آلدئید بافت کبد را کاهش داد همچنین آنتی­اکسیدان­های کبد و لیپیدهای بیش از حد افزایش یافته سرم را به حالت طبیعی برگرداند. آسیب­شناسی بافتی کبد تغییرات ایجاد شده توسط جیره پرچرب و اثرات محافظت از کبدی کروسین را مورد تائید قرار داد.

  نتیجه­گیری: کروسین اثرات محافظتی خود را در استئاتوز کبد موش­های صحرایی تغذیه شده با جیره پرچرب، احتمالاً از طریق عملکرد آنتی­اکسیدانی خود اعمال می­دارد.


فریبا صادقی موحد، پرویز مولوی، مهدی صمدزاده، بیتا شهباززادگان، راحله عسکری مقدم،
دوره 12، شماره 5 - ( ویژه نامه پایان نامه ها 1391 )
چکیده

  زمینه و هدف: اختلال بیش فعالی-کم توجهی یک اختلال عصبی و ارثی است که در بزرگسالان عمدتا ً از بین نمی ‏ رود، این اختلال برای دانشجویان مبتلا مشکلات بسیاری در زمینه های عاطفی، اجتماعی، تحصیلی و شغلی ایجاد می‏کند. هدف این مطالعه تعیین میزان شیوع اختلال بیش فعالی-کم توجهی در دانشجویان ساکن خوابگاههای وابسته به دانشگاه علوم پزشکی اردبیل می‏باشد.

  روش کار: این مطالعه از نوع توصیفی- مقطعی می‏باشد. تمامی دانشجویان ساکن خوابگاههای وابسته به دانشگاه علوم پزشکی اردبیل در سال تحصیلی 87-88 انتخاب شدند. در این مطالعه از دو پرسشنامه استفاده شد. پرسشنامه اول مربوط به مشخصات دموگرافیک و پرسشنامه دوم شامل پرسشنامه تشخیصی کوتاه اختلال بیش فعالی- کم توجهی بزرگسالان کانرز بود. برای تکمیل پرسشنامه ها از روش سرشماری و خود گزارشگری استفاده شد. داده ها پس از جمع آوری با استفاده از آزمون های آماری توصیفی و کای دو و با استفاده از نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

  یافته ها: یافته های تحقیق نشان داد که از کل جمعیت نمونه تحقیق 3/65 درصد زن و 7/34 درصد مرد هستند. از این تعداد 8/93 درصد مجرد و 2/6 درصد متاهل بودند. نتایج همچنین نشان داد که شیوع اختلال بیش فعالی-کم توجهی در جمعیت مورد مطالعه 6/8% است. بررسی ها، شیوع بیشتر بیماری را در افراد مذکر نشان داد. همچنین در گروه بیش فعالی-کم توجهی میزان بالاتری از سابقه اختلال روانپزشکی، مصرف داروهای روانپزشکی و مصرف سیگار وجود داشت.

  نتیجه گیری: بر اساس نتایج این مطالعه و شیوع بالای این اختلال نیاز به توجه بیشتر به دانشجویان در این زمینه در جهت شناسایی و معرفی به موقع افراد مبتلا به روانپزشک به منظور درمان و پیشگیری از عوارض این اختلال در آینده ضروری به نظر می رسد.


همایون ابراهیمیان، سید محمد فیروز آبادی، مهیار جان احمدی، مهری کاویانی مقدم،
دوره 13، شماره 2 - ( تابستان 1392 )
چکیده

  زمینه و هدف: رشد تکنولوژی، افزایش میدانهای الکترومغناطیسی کم فرکانس محیطی را به همراه داشته و به تبع، توجه مجامع علمی را به اثرات بیولوژیک این میدانها معطوف کرده است. بیشترین بحث روی خطوط انتقال و توزیع برق با فرکانس 50 هرتز است. هدف این تحقیق نشان دادن اثرات میدانهای مغناطیسی50 هرتز در محدوده شدت محیطی بر روی پارامترهای بیوالکتریک سلول عصبی F1 حلزون باغی ( (Helix aspersa می‌باشد.

  روش کار: در این مطالعه از سلول عصبی F1 حلزون باغی جهت شناسایی محل و میزان تاثیر میدانهای مغناطیسی محیطی بر سیستم عصبی مورد استفاده قرار گرفت . گروه کنترل به منظور بررسی تاثیر گذشت زمان و ورود الکترود و پاره شدن غشاء سلول، گروه شاهد به منظور بررسی تاثیر احتمالی عوامل محیطی مداخله‌گر و گروه آزمایش برای شناسایی میزان تاثیر میدان مغناطیسی در نظر گرفته شد. برای تولید میدان مغناطیسی یکنواخت از کویل هلموهلتز استفاده شد. ثبت الکتروفیزیولوژیکی از سلول تحت شرایط کلمپ جریان انجام پذیرفته و جهت نشان دادن تاثیرات ناشی از میدانهای مغناطیسی بر روی کانالهای یونی از مدل سلولی هاجکین-هاکسلی استفاده شد. تمامی داده‌ها با نرم‌افزار SPSS 16 و آزمون آماری ANOVA دوطرفه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. 05/0 p< به عنوان سطح معنی‌دار در نظر گرفته شده و از محیط نرم‌افزار Matlab جهت اجرای الگوریتم PSO جهت تخمین پارامترها استفاده شد.

  یافته‌ها: در بررسی‌های پتانسیلهای عمل ثبت شده درگروههای کنترل و شاهد در بازه‌های زمانی مختلف تغییرات معنی‌داری از نظر آماری مشاهده نشد. با اعمال میدان مغناطیسی 87/45 میکروتسلا در پتانسیل استراحت غشاء تغییرات معنی‌داری 12 دقیقه بعد از اعمال میدان مشاهده شد و بیشترین تغییرات 14 دقیقه بعد از اعمال میدان مشاهده شد. دامنه پتانسیل عمل سدیمی با اعمال میدان، روند کاهشی نشان ‌داد و با افزایش زمان اعمال میدان این تغییرات افزایش نشان ‌داد. در بررسی طول مدت زمان پتانسیل عمل در بازه‌های زمانی مختلف تغییرات معنی‌دار مشاهده نشد، در صورتیکه فرکانس شلیک پتانسیل عمل در بازه‌های زمانی مختلف تغییرات معنی‌داری را نشان داد. بررسی دامنه هیپرپلاریزاسیون متعاقب پتانسیل عمل (AHP) با اعمال میدان مغناطیسی تغییرات افزایشی در جهت منفی نشان داد ولی در بازه‌های زمانی تغییرات معنی‌دار آماری نشان نداد.

  نتیجه‌گیری: نتایج حاکی از آن است که میدانهای مغناطیسی فرکانس پایین 50 هرتز در محدوده شدتهای محیطی بطور مستقیم با تغییر در میزان و سرعت باز و بسته شدن کانالهای یونی منجر به تغییر در فعالیتهای بیوالکتریک سلول عصبی می‌شود و میزان رسانایی کانالهای سدیمی و پتاسیمی کاهش و کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیمی افزایش می‌یابد .



صفحه 1 از 2    
اولین
قبلی
1
 

مجله دانشگاه علوم پزشکی اردبیل Journal of Ardabil University of Medical Sciences
Persian site map - English site map - Created in 0.23 seconds with 50 queries by YEKTAWEB 4623